کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واهب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
واهبة
لغتنامه دهخدا
واهبة. [ هَِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث واهب است . رجوع به واهب شود.
-
وهاب
واژگان مترادف و متضاد
بخشایشگر، بخشنده، سخی، گشادهدست، معطی، واهب ≠ بخیل
-
واصب قندهاری
لغتنامه دهخدا
واصب قندهاری . [ ص ِ ب ِ ق َ دِ ] (اِخ ) این نام در تذکره ٔ «صبح گلشن » و «روز روشن » و «شمع انجمن »واهب آمده و اصح به نظر میرسد. رجوع به واهب شود.
-
سخاوتپیشه
واژگان مترادف و متضاد
بخشنده، جواد، سخی، کریم، واهب ≠ لئیم، کنس، ممسک
-
سخاوتمند
واژگان مترادف و متضاد
باهمت، بخشنده، جواد، جوانمرد، سخی، کریم، گشادهدست، مکرم، واهب ≠ خسیس
-
کریم
واژگان مترادف و متضاد
بخشنده، بدیل، جواد، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، شریف، گشادهدست، مکرم، واهب
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا.[ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) واهب . از روات حدیث است .
-
اسعد
لغتنامه دهخدا
اسعد. [اَ ع َ ] (اِخ ) نام ابوامامةبن سهل بن حنیف بن واهب .
-
donors
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اهدا کنندگان، دهنده، بخشنده، اعطاء کننده، واهب، هبه کننده
-
سخی
واژگان مترادف و متضاد
بخشنده، بلندهمت، جواد، جوانمرد، راد، سخاوتمند، کریم، گشادهدست، لوطی، مکرم، نبیل، واهب، وهاب ≠ خسیس
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سمیدع بن واهب الجرمی . محدث است .
-
ذوالطول
لغتنامه دهخدا
ذوالطول . [ ذُطْ طَ ] (ع ص مرکب ) خداوند افزون کردن نعمت . (مهذب الاسماء). واهب . وهاب . کریم . || (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی .
-
حسن مالمیری
لغتنامه دهخدا
حسن مالمیری . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) متخلص به راهب (یا واهب ). رجوع به راهب و ذریعه ج 9 ص 245 و 253 و 353 شود.
-
بخشنده
واژگان مترادف و متضاد
انفاقگر، باسخاوت، بخشایشگر، بذال، جواد، جوانمرد، خیر، دستودلباز، رحمتگر، سخاوتمند، سخی، فیاض، فیضبخش، کریم، کریمالنفس، گشادهدست، معطی، مکرم، نیکوکار، منان، واهب، وهاب ≠ بخیل، ممسک
-
وهاب
لغتنامه دهخدا
وهاب . [ وَهَْ ها ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی : تا مآب و مصیر و ملجاء خلق نبود جز به خالق وهاب . سوزنی .داری هبت از ایزد وهاب سه نعمت عیش هنی و طبع سخی و کف واهب .سوزنی .