کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وانگه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وانگه
معنی
(گَ) (ق .) بعلاوه ، وانگهی .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وانگه
لغتنامه دهخدا
وانگه . [ گ َه ْ ] (ق مرکب ) آنزمان . || بعلاوه : وانگه بغلی نعوذ باﷲمردار در آفتاب مرداد.سعدی .
-
وانگه
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ق .) بعلاوه ، وانگهی .
-
جستوجو در متن
-
whangee
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وانگه
-
وانگهی
واژگان مترادف و متضاد
ازاینگذشته، بعلاوه، وانگه
-
عرض وار
لغتنامه دهخدا
عرض وار. [ ع َ رَ ] (ق مرکب ) مانند عَرَض : وانگه کزین مزاج مهیا جدا شوندچیزند یا نه چیز عرض واربگذرند.ناصرخسرو.
-
نشاطگه
لغتنامه دهخدا
نشاطگه . [ ن َ / ن ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) نشاطگاه : تا یک چندی نشاط می ساخت وآنگه ز نشاطگه برون تاخت .نظامی .
-
آغنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āqande آکنده؛ انباشته: ◻︎ دل ز مهر جهانیان کنده / وآنگه از مهر دوست آغنده (امیرخسرو: لغتنامه: آغنده).
-
قمع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qam' ۱. سرکوب کردن: ◻︎ خشت از سر خم برکند، باده ز خم بیرون کند / وآنگه به قمعی افکند در قصعهٴ مروانیه (منوچهری: ۱۰۱).۲. سرکوبی.
-
فسوس مندی
لغتنامه دهخدا
فسوس مندی .[ ف ُ م َ ] (حامص مرکب ) غمگینی . دلتنگی : داری سخنی بدین بلندی وآنگه تو بدین فسوس مندی .نظامی .
-
خون بجوش
لغتنامه دهخدا
خون بجوش . [ خوم ْ ب ِ ] (ص مرکب ) کنایه از عاشق ِ بیقرار : نی نی غلطم ز خون بجوشی وانگه بکجا بخون فروشی .نظامی .
-
عریان نمودن
لغتنامه دهخدا
عریان نمودن . [ ع ُرْ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) لخت کردن . برهنه کردن . عاری نمودن : بخندد چو پسته درون پوست وآنگه چو بادام از آن پوست عریان نماید. خاقانی .و رجوع به عریان و عریان کردن شود.
-
گناهکاری
لغتنامه دهخدا
گناهکاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل گناهکار. بزهمندی . تقصیرکاری . اثم . جرم . عصیان : خواهم که در این گناهکاری سیماب شوم ز شرمساری . نظامی .وآنگه ز پی گناهکاری بازش بنمود و کرد زاری . نظامی .و رجوع به گناهکار شود.
-
دیر گرفتن
لغتنامه دهخدا
دیر گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دیر معاقبه کردن . چشم پوشی کردن : اصحاب گنه را به گنه دیر بگیردوآنگه که بگیرد زبر و زیر بگیرد.منوچهری .
-
میلناکی
لغتنامه دهخدا
میلناکی . [ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی میلناک : هر دود کز این مغاک خیزدتا یک دو سه نیزه برستیزدوآنگه به طریق میلناکی گردد به طواف دیر خاکی .نظامی (لیلی و مجنون ص 22).