کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وانگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وانگاه
/vāngāh/
معنی
۱. آن زمان؛ آن وقت.
۲. با وجود این: ◻︎ افسر خاقان وانگاه سر خاکآلود / خیمهٴ سلطان وانگاه فضای درویش (سعدی۳: ۷۳۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وانگاه
فرهنگ فارسی معین
(ق .) 1 - و آن زمان . 2 - به علاوه ، وانگهی .
-
وانگاه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹وآنگاه، وانگه، وانگهی، وانگهان› [قدیمی] vāngāh ۱. آن زمان؛ آن وقت.۲. با وجود این: ◻︎ افسر خاقان وانگاه سر خاکآلود / خیمهٴ سلطان وانگاه فضای درویش (سعدی۳: ۷۳۸).
-
جستوجو در متن
-
هبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hab[a]k کف دست: ◻︎ بر هبک نهاده جام باده / وآنگاه ز هبک نوش کردش (رودکی: ۵۲۴).
-
استغفراللـه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی (= از خدا طلب آمرزش میکنم)] 'astaqferollāh ۱. در مقام توبه و استغفار گفته میشود: خدایا مراببخش، استغفرالله!.۲. در هنگام نفی و انکار گفته میشود؛ هرگز؛ خدا نکند: ◻︎ من رند و عاشق وآنگاه توبه / استغفراللّه استغفراللّه (حافظ: ۸۳۶...
-
فرعون وار
لغتنامه دهخدا
فرعون وار.[ ف ِ ع َ / عُو ] (ص مرکب ، ق مرکب ) آنکه زور گوید و سرکشی کند یا خود را خداوند جهان خواند : فرعون وار لاف اناالحق همی زنی وآنگاه قرب موسی عمرانت آرزوست .سعدی .
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) (شیخ یوسف ) نام نخستین مؤسس دولت مستقل اسلامی در ناحیه ٔ ملتان از هندوستان است . وی در تاریخ 847 هَ . ق .به حکومت نایل گردید و یکی دو سال فرمانروایی کرد وآنگاه درگذشت . اخلاف وی ملقب به «لنکا» تا سال 908 هَ . ق . فرمانفرمایی دا...
-
استاد شهید
لغتنامه دهخدا
استاد شهید. [ اُ ش َ ] (اِخ ) شهید بلخی شاعر مشهور عهد سامانی : استادشهید زنده بایستی وآن شاعر تیره چشم روشن بین تا شاه مرا مدیح گفتندی بالفاظ خوش و معانی رنگین . دقیقی .وآنگاه که شعر پارسی گوئی استاد شهید میر بونصری . منوچهری .و رجوع به شهید... شود.
-
کوتر
لغتنامه دهخدا
کوتر. [ ک َوْ ت َ ] (اِ) کبوتر باشد و عربان حمام گویند. (برهان ) (آنندراج ). به معنی کبوتر است و آن را کپتر و کفتر نیز گویند و کوتر دری و تبری آن است . (انجمن آرا) : روح ازپی آبروی خود راخلد ازپی رنگ و بوی خود رادست آب ده مجاورانش ارزن ده برج کوترانش...
-
جزء
لغتنامه دهخدا
جزء. [ ج َزْءْ ](اِخ ) ابن ضرار. یکی از سه پسر ضرار بود که هر سه تن شاعر بودند، گویند: وقتی ضرار درگذشت سه پسر بنامهای : شماخ و مزرد و جزء از خود بجا گذاشت . مادر آنان که ام اوس نام داشت خواست تا با مردی بنام اوس که شاعر بود ازدواج کند. روزی که برای ...
-
جمال الاسلام داودی
لغتنامه دهخدا
جمال الاسلام داودی . [ ج َ لُُل اِ وو ] (اِخ ) عبدالرحمان بن محمد از اکابر علم ادب و خلاف و مذهب و از مشایخ خراسان بود. نخست نزدعلمای ایران بتحصیل علم و دانش اشتغال ورزید و سپس به بغداد رفت و به درس ابوحامد اسفراینی حضور یافت وآنگاه به بوشنج رفت و بت...
-
مک
لغتنامه دهخدا
مک . [ م ُ / م َ ] (اِ) مِطَرد و آن نیزه ٔ کوتاه است که بدان صید کنند. (السامی فی الاسامی ). به معنی زوبین است و آن نیزه ای باشد کوچک که عربان مطرد خوانند. (برهان ). زوبین . (فرهنگ رشیدی ). ژوبین که حربه ای است برای جنگ که عربان مطرد گویند. (آنندراج ...
-
ابوصادق
لغتنامه دهخدا
ابوصادق .[ اَ دِ ] (اِخ ) سُلیم بن قیس هلالی عامری . ابن الندیم گوید: او از اصحاب امیر المؤمنین علی علیه السلام است وآنگاه که حجّاج کشتن او خواست او بگریخت و به ابان بن ابی عیاش پناه برد و او ویرا پناه داد. و وقتی که مرگ ابوصادق نزدیک گشت به ابان گف...
-
حماد ضریر
لغتنامه دهخدا
حماد ضریر. [ ح َم ْ ما ض َ ] (اِخ ) مکنی به ابواسماعیل . با اینکه کور مادرزاد بود هوش و فراست بی اندازه داشت و بمحافل درس فقها و علمای عصر حضور مییافت و در فقه و حدیث و دیگر علوم متبحر و استاد شد وآنگاه بنای تدریس گذارد. پاره ای از شاگردان او در علم ...
-
ابوالعلاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) فارسی و طبیب معاصر آل بویه . از وی کتابی در دست نیست لکن مصنفین اطبا از گفته های وی شاهد صدق اقوال خویش آرند و ابوماهرو علی بن عیسی مجوسی و ابن مندویه ٔ اصفهانی هم عصر وی بوده اند. او یک چند طبیب عساکرعضدالدوله بویه...