کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وانک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وانک
لغتنامه دهخدا
وانک . [ ن ِ ] (ع ص ) مرغ بر خایه نشسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). واکن . (اقرب الموارد). مرغ تخم در زیر گرفته . مقلوب واکن است . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
whank
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وانک
-
چوبنه
لغتنامه دهخدا
چوبنه . [ ب ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) مخفف چوبینه است و آن مرغی باشد صحرائی شبیه به مرغ خانگی و آن را کار وانک خوانند و خروس آنرا بعربی کروان گویند هوبره و بوتیمار. (ناظم الاطباء). || وردنه چوبی که بدان خمیر پهن کنند. || تیر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به چوبین...
-
سرون
لغتنامه دهخدا
سرون . [ س ُ ] (اِ) سرین است که نشستنگاه مردمان و کفل چهارپایان باشد. (برهان ). سرین . (رشیدی ). سرین و کفل . (غیاث ) : کفلش با سلاح بشکفتم گرچه برتابد آن میان و سرون . شهید بلخی .نباید زدن تیر جز بر سرون که از سینه پیکانش آید برون . فردوسی .گر یقین ...
-
بی یدی
لغتنامه دهخدا
بی یدی . [ بی ، ی َ ] (حامص مرکب ) (از: بی + ید + ی ) بی دستی . دست نداشتن . || کنایه از بی قدرتی . (از یادداشت مؤلف ).در دو شاهد ذیل از رودکی و فرخی مؤلف حدس زده اند که کلمه ٔ بی بُدی (= ناچاری )، بی یدی باشد : وَرْم ضعیفی و «بی بدیم » نبودی وآنک ...
-
مهما
لغتنامه دهخدا
مهما. [ م َ ] (ع ادات شرط) هرچه . هرچ . چون . (منتهی الارب ). گویند اسم است بدلیل عود ضمیر به آن در«مهما تأتنابه » و گویند حرف است بدلیل قول زهیر:و مهما یکن عند امرء من خلیقةو ان خالها تخفی علی الناس تعلم . (از منتهی الارب ).مهما را سه معنی است یکی ...
-
دانک داجی
لغتنامه دهخدا
دانک داجی . (اِخ ) حاکم سرحد ممالک ختا و مرز متصرفات شاهرخ میرزا فرزند امیرتیمور گورکان . و این مرد در شانزدهم شعبان سال 828 فرستادگان امیر شاهرخ بدربار ختا را که جمعی ازملازمان بسرداری شادی خواجه و نیز میرزا بایسنقر و سلطان احمد و خواجه غیاث الدین ن...
-
اسجاع
لغتنامه دهخدا
اسجاع . [ اَ] (ع اِ) ج ِ سجع. آوازهای کبوتر و فاخته . (غیاث ). || سخنهای باقافیه . (غیاث ). رشیدالدین وطواط گوید: اسجاع سه است : متوازی ، مطرف ، متوازن . متوازی این چنان بود که در آخر دو قرینه یا بیشتر کلماتی آورده شود که بوزن و عدد حروف و روی متفق ب...
-
ازدر
لغتنامه دهخدا
ازدر. [ اَ دَ ] (ص مرکب ) (از: از + دَر) درخور. سزاوار. لایق . (جهانگیری )(برهان ). شایسته . مناسب . حری . زیبنده . زیبای . (برهان ). برازنده . شایان . مخصوص . برای . بجهت : فرستاد بر میمنه سی هزارگزیده سوار ازدر کارزار. فردوسی .بیاراستند ازدر جهن جا...
-
اینک
لغتنامه دهخدا
اینک . [ ن َ ] (ق ، صوت ) اکنون . (غیاث ) (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا). اکنون . این زمان . الحال . (فرهنگ فارسی معین ) : گر زانکه لکانه ات آرزویست اینک بمیان ران لکانه . طیان .اینک رهی بمژگان راه تو پاک رفته نزدیک تو نه مایه نه نیز هیچ سفته . جلاب...
-
خرپشته
لغتنامه دهخدا
خرپشته . [ خ َ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) پشته ٔ بزرگ دراز ناهموار که میان آن بلند و دو طرف آن نشیب باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ). پشته ٔ کلان . (غیاث اللغات ). هر منشور مثلث القاعده ای که روی یکی از وجوه خود ...
-
گمان
لغتنامه دهخدا
گمان . [ گ ُ / گ َ ] (اِ) در اوستائی ظاهراً ویمانه (گمان ). قیاس با اوستایی ویمنوهیه شود. پهلوی گومان ، کردی و افغانی عاریتی و دخیلی گومان ، بلوچی گوان و پارسی باستان ویمانه . ظن . وهم . احتمال . شک . شبهه . رای . اندیشه . فرض . تصور. (ازحاشیه ٔ برها...
-
فراز
لغتنامه دهخدا
فراز. [ ف َ ] (ص ) پهن شده و پخش گردیده . || سرکش ، اعم از مردم نافرمان و اسب سرکش . || بلندشونده و بالارونده . || بلند. (برهان ).- به فراز شدن . فرازرفتن . رجوع بدین کلمات شود. || جمعآمده . (برهان ). در این معنی بیشتر با فعل های آمدن ، آوردن ، شدن ...
-
خواستن
لغتنامه دهخدا
خواستن . [ خوا / خا ت َ ] (مص ) خواهش کردن . (ناظم الاطباء). طلب کردن . طلبیدن . ابتغاء. (یادداشت مؤلف ) : مهر جویی ز من و بی مهری هده خواهی ز من و بی هده ای . رودکی .از درخت اندر گواهی خواهد اوتو بناگه از درخت اندر بگوکآن تبنگو کاندر او دینار بودآن...