کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وامگزار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وامگزار
لغتنامه دهخدا
وامگزار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) مؤدی دین . (یادداشت مرحوم دهخدا). || وامدار. مدیون . (یادداشت مرحوم دهخدا) : وامداران تو باشند همه شهر درست نیست گیتی تهی از وامده و وامگزار.سوزنی .
-
جستوجو در متن
-
وامگزاری
لغتنامه دهخدا
وامگزاری . [ گ ُ] (حامص مرکب ) عمل وام گزار. رجوع به وامگزار شود.
-
وامده
لغتنامه دهخدا
وامده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) بستانکار. طلبکار. غریم . داین . دائن . (یادداشت مرحوم دهخدا). که به دیگران وام دهد : وامداران تو باشند همه شهر درست نیست گیتی تهی از وام ده و وامگزار.سوزنی .
-
وام دار
لغتنامه دهخدا
وام دار. (نف مرکب ) مدیون . (منتهی الارب ). غریم . (منتهی الارب ) (دهار). غارم . (دهار). مدان . مدین . (منتهی الارب ). کسی که دارای دین و قرض باشد. (ناظم الاطباء). قرض مند. بدهکار. مقروض . قرض دار : هزار بوسه فزون است بر لب تو مراتو وامداری برخیز و و...