کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
والک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
والک
/vālak/
معنی
گیاهی صحرایی با برگهای دراز خوشبو و گلهای کوچک که در جاهای مرطوب میروید و مصرف خوراکی و دارویی دارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
والک
لغتنامه دهخدا
والک . [ ل َ ] (اِ) قسمی سبزی کوهی خوردنی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || صورتی از برگ [ به معنی ورق ] است . بزوالک ولیک هم برگ است : سرخ ولیک . سیاه ولیک . شال ولیک . وهمچنین ولگ : هزارولگ ، و ولگم نیز همین است و بلگم وبلو و بلوه نیز همین است . (یاد...
-
والک
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِ.) سیر جنگلی .
-
والک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) vālak گیاهی صحرایی با برگهای دراز خوشبو و گلهای کوچک که در جاهای مرطوب میروید و مصرف خوراکی و دارویی دارد.
-
واژههای مشابه
-
والَک
لهجه و گویش بختیاری
vâlak نام گیاهى خودرو و خوراکى.
-
واژههای همآوا
-
والَک
لهجه و گویش بختیاری
vâlak نام گیاهى خودرو و خوراکى.
-
جستوجو در متن
-
آلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹والک، دوالک، آله› (زیستشناسی) 'ālak = والک
-
بالک
لهجه و گویش تهرانی
والک ،نوعی سبزی کوهی با برگهای دراز شفاف، آمک، دوالک
-
ویتامین ث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: vitamine C] (زیستشناسی) vitāminse ویتامینی موجود در میوهها و سبزیهای تازه، مانند تره، کاهو، کلم، هویج، اسفناج، والک، گوجهفرنگی، پرتغال، نارنج، و لیمو که فقدان آن باعث ابتلا به اسکوربوت میشود.
-
بزوالک
لغتنامه دهخدا
بزوالک . [ ب ُزْ ل َ ] (اِ مرکب ) (از: بز، جدی + والک ، صورتی از برگ ) نام درخت شیردار است در میاندره و گرگان . (یادداشت بخط دهخدا). شیردار. گونه ایست از درخت که تقریباً در تمام جنگلهای شمال از جلگه تا ییلاق می روید، و در گرگان آنرا بزوالک و بزبرگ گو...
-
ک
لغتنامه دهخدا
ک . (حرف ) حرف بیست و پنجم از الفبای فارسی و بیست و دوم از حروف هجای عرب و یازدهم از حروف ابجد و نام آن کاف است . و در حساب جُمَّل آن را بیست گیرند و برای تشخیص از کاف پارسی یا «گ » آن را کاف تازی و کاف عربی گویند، و آن از حروف مصمته و مائیه و هم از ...