کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
والوچانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
والوچانیدن
لغتنامه دهخدا
والوچانیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) تقلید کردن و گفتگو کردن و حرف زدن شخصی را به طریق آن شخص واگفتن . (برهان قاطع) (آنندراج ). تقلید کردن و گفتگو کردن و حرف زدن به نحوی که دیگری می کند و حرف می زند. (ناظم الاطباء). والوچیدن کسی را. تقلید او را درآوردن . ا...
-
جستوجو در متن
-
والوچیدن
لغتنامه دهخدا
والوچیدن . [ دَ] (مص مرکب ) والوچانیدن . رجوع به والوچانیدن شود.
-
لوچانیدن
لغتنامه دهخدا
لوچانیدن . [ دَ ] (مص ) لوچاندن (چشم ). کج و کوله کردن چشم . چپ و چوله کردن چشم . به صوری بدغیر صورت خود مصور کردن . رجوع به والوچانیدن شود.
-
یخ مسن
لغتنامه دهخدا
یخ مسن . [ ی ُ م َ س َ ] (از ترکی ، فعل ) یوخمسن . یخ مسه . والوچانیدن است از کلمه ٔ «یوخدور» ترکی به معنی نیست . (یادداشت مؤلف ).
-
ی ی ی
لغتنامه دهخدا
ی ی ی . [ ی ِ ی ِ ی ِ ](اِ صوت ) (اصطلاح عامیانه ) آوازی است که برآرند چون گفتار کسی را والوچانیدن خواهند. آوازی که بدان سخن کسی و بالاخص پیران را والوچانند. (یادداشت مؤلف ).
-
احناج
لغتنامه دهخدا
احناج . [ اِ ] (ع مص ) چسبیدن . میل کردن . کژ گردیدن . || میل دادن چیزی . کج کردن . کژ کردن . || آرام گرفتن . || پوشیدن . || شتابی کردن . || پیچانیدن . (زوزنی ).- احناج کلام کسی ؛ والوچانیدن گفتار او چنانکه مخنثان کنند. پیچانیدن سخن .
-
دپاکنی
واژهنامه آزاد
دهن کجی . [دَ] [کُ] لوچه پیچک . عملی که کودکان کنند استهزاء کسی را با کج کردن دهان و بعض پاره های روی . ادا. شکلک . عمل والوچانیدن کسی را. دهان و خطهای روی را بر کسی کج کردن به نشانه ٔ اینکه تو بدین صورت و شکلی.(دهخدا) - دهن کجی کردن به کسی ؛ خود را ...
-
دهن کجی
لغتنامه دهخدا
دهن کجی . [ دَ هََ ک َ ] (حامص مرکب ) لوچه پیچک . عملی که کودکان کنند استهزاء کسی را با کج کردن دهان و بعض پاره های روی . ادا. شکلک . عمل والوچانیدن کسی را. دهان و خطهای روی را بر کسی کج کردن به نشانه ٔ اینکه تو بدین صورت و شکلی . (یادداشت مؤلف ).- ...
-
بازخمانیدن
لغتنامه دهخدا
بازخمانیدن . [ خ َ دَ ] (مص مرکب ) چنان باشد که کسی آواز و گفتار خود را [ بکسی یا ] چیزی مانند کند، گویند که فلان کس فلانی را بازخمد یعنی برآرد. (کذا). (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). ادا در آوردن . تقلید کسی را برآوردن . شکلک ساختن : مردم نئی ای ح...
-
شکلک
لغتنامه دهخدا
شکلک . [ ش َ / ش ِ ل َ ] (اِ مصغر) ادا. دهن کجی . عمل والوچانیدن . دلام . ذلام . (یادداشت مؤلف ). ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو. (فرهنگ فارسی معین ).- شکلک به کسی ساختن ؛ به کسی بازخمانیدن . ادای او را درآوردن . (یادداشت مؤلف ).- شکلک درآو...
-
ادا
لغتنامه دهخدا
ادا. [ اَ ] (از ع ، اِ) در تداول فارسی ، غمزه . عشوه . ناز. بشک . خوبی حرکات معشوق . (غیاث اللغات ): خوش ادا. || رمز. اشاره . (غیاث اللغات ) : هرچه در خاطر عاشق گذرد میدانی خوش ادایاب و ادافهم و ادادان شده ای . صائب . || حالتی چون خشم و کراهت بتصنع.-...
-
دلام
لغتنامه دهخدا
دلام . [ دِ ] (اِ) ژوبین را گویند و آن نیزه ای می باشد کوچک و کوتاه که آنرا بجانب خصم اندازند. (برهان ). نیزه ٔکوچکی باشد که آنرا زوبین گویند و در جنگ آنرا بجانب دشمن اندازند. (آنندراج ) (انجمن آرا) : کمانت خاطر و حجت سپرت باید ساخت ترا جزای دلامش دل...
-
دهن
لغتنامه دهخدا
دهن . [ دَ هََ ] (اِ) مخفف دهان . دهان و فم . (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ فم است و با لفظ شکستن و شستن و دوختن و باز کردن و واکردن و گشادن مستعمل ؛ و تنگ حوصله ، تنگ ، شورانگیز، شکربار، شیرین ،شیرین بهانه ، نباتی ، روزی ، راز نهان ، مرکز عشق ، دلفریب ، ب...
-
نوا
لغتنامه دهخدا
نوا. [ ن َ ] (اِ) وسایل زندگی . آنچه زندگی رادرخور است . (سعید نفیسی ، تعلیقات تاریخ بیهقی ، از حاشیه ٔ برهان چ معین ). روزی . قوت . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه برای حیات باید، از خورش و پوشش و آلات و جز آن . ...