کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
والایى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
والایى
واژهنامه آزاد
ارجمندى
-
واژههای مشابه
-
والایی
واژگان مترادف و متضاد
بزرگی، رفعت، شرافت، عزت، نجابت
-
والایی
لغتنامه دهخدا
والایی . (حامص ) والائی .رفعت . بلندی . عظمت . (ناظم الاطباء). بزرگواری . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بلندپایگی . بزرگی . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
رفعت
واژگان مترادف و متضاد
ارتفاع، اوج، بزرگی، بلندی، تعالی، شرف، علو، والایی
-
نجابت
واژگان مترادف و متضاد
اصالت، پاکمنشی، پاکنژادی، شرافت، عصمت، عفاف، عفت، والایی ≠ بیعفتی
-
فرهیخته
فرهنگ نامها
(تلفظ: farhixte) ادب آموخته ، آموخته ، مؤدب ، فرهیخته ؛ برخوردار از سطح والایی از دانش ، معرفت یا فرهنگ .
-
رفعت
فرهنگ فارسی معین
(رَ عَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بلندمرتبه شدن . 2 - (اِمص .) والایی ، بزرگواری .
-
بزرگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. احتشام، بزرگواری، بلندمرتبگی، عظمت، علو، مجد، نبل، نجابت، والایی ۲. بلوغ، رشد ۳. فراخی، کلانی، وسعت ≠ خردی، کوچکی
-
فرزی
واژهنامه آزاد
فرزی بک کلمه مرکب متشکل از "فر" به معنی شکوه،جلال و والایی و "زی" به معنی زیستن و زندگانی است. به عبارت دیگر "فرزی" به معنی "با شکوه زیستن" می باشد.
-
فارقلیط
لغتنامه دهخدا
فارقلیط. [ رَ ق َ ] (اِخ ) به زعم نصاری مراد از آن روح القدس است . اما در اخبار و آثار و دیگر کتب سماوی از حضرات موسی و عیسی علیهماالسلام محقق و ثابت گردیده که فارقلیتا (فارقلیط) بمعنی تسلی دهنده عبارت از خاتم النبیین است . و این بشارت حجتی است ساطع ...
-
حسابرسی
واژهنامه آزاد
حسابرس شخصی است برون سازمانی که توسط هیئت مدیره به عنوان حسابرس وبازرس قانونی انتخاب وبرای تطابق عملکرد مالی موسسه دریک سال مالی ویا چنددوره مالی گنجانده می شود. حسابرسی بصورت نمونه ای ازکلیه فعالیتهای مالی موسسه انتخاب وصحت وسقم آن ازلحاظ استاندارده...
-
مکالمت
لغتنامه دهخدا
مکالمت . [ م ُ ل َ / ل ِ م َ ] (از ع ، اِمص ) مکالمة. با یکدیگر سخن گفتن . گفتگو : از محاوره ٔ اوغاد به مکالمت ملوک آورد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 235). گستاخ به مکالمت در آمد... (مرزبان نامه ). بطریق استعجال و هجوم بر مکالمت او اقدام ننماید. (مصباح ا...
-
رفعت
لغتنامه دهخدا
رفعت . [ رِ ع َ ] (ع اِمص ) یارَفعَت . بلندی و ارتفاع و افراشتگی . (ناظم الاطباء).بلندی . (غیاث اللغات ) (دهار). بلندی . سمو. سموخ . علاء. (یادداشت مؤلف ). رفعت که اغلب به فتح «راء» تلفظمی شود به کسر است . (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شما...