کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وال
/vāl/
معنی
= بالن
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بال، جناح
۲. بالن، نهنگ
۳. حریر
۴. والا
دیکشنری
voile
-
جستوجوی دقیق
-
وال
واژگان مترادف و متضاد
۱. بال، جناح ۲. بالن، نهنگ ۳. حریر ۴. والا
-
وال
لغتنامه دهخدا
وال . (اِ) ماهی بزرگی باشد که کشتی را فروبرد. (لغت فرس اسدی ص 334). نوعی از ماهی فلوس دار بود.(غیاث اللغات ) (از جهانگیری ) (برهان قاطع). ماهی که پولک آن درشت باشد. (فرهنگ خطی ) (از فرهنگ نظام ). نوعی ماهی درم دار. (انجمن آرا) (آنندراج ) . نوعی از ما...
-
وال
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - بال ، نوعی ماهی بسیار بزرگ . 2 - نوعی پارچه .
-
وال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: whale، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) vāl = بالن
-
وال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] ‹والا، واله› vāl نوعی پارچۀ ابریشمی.
-
وال
دیکشنری فارسی به عربی
هوة
-
وال
واژهنامه آزاد
(گرگانی و مازندرانی) دره و جوی.
-
واژههای مشابه
-
وأل
لغتنامه دهخدا
وأل . [ وَءْل ْ ] (ع اِ) جای پناه و رهایی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ملجاء.(المنجد). || (مص ) پناه بردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پناه گرفتن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). || رهایش جستن . || بشتافتن . (من...
-
وَالٍ
فرهنگ واژگان قرآن
والی - کسی که متولی و عهده دار کاریست - اداره کننده - یاور (مخفف والی )
-
هه وال
فرهنگ نامها
اسم کردی به معنی (دوست و رفاقت)
-
وال وار
لغتنامه دهخدا
وال وار. (ص مرکب ، ق مرکب ) به سان ماهی وال . به شیوه ٔ بال : ماهی وال است طمع دور دارزود به دم درکشدت وال وار. ناصرخسرو.رجوع به وال و بال و بالن شود.
-
جزیره ٔ وال
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ وال . [ ج َ رَ ی ِ ] (اِخ ) اندر دریای اعظم برابر پارس است . و اندرو دههای بسیار است و بانعمت و جای منزل کشتی است . (از حدود العالم چ دانشگاه ص 20).
-
وِرّو وال
لهجه و گویش بختیاری
verr-o-vâl آدم ساده و بىدست و پا.
-
جِن وآل
فرهنگ گنجواژه
موجودات نامرئی.