کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واقعه نگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واقعه نگار
دیکشنری فارسی به عربی
مسجل
-
واژههای مشابه
-
واقعة
لغتنامه دهخدا
واقعة. [ ق ِ ع َ ] (اِخ ) سوره ٔ پنجاه و ششمین از قرآن ، مکیة و آن نود و شش آیت است ،پس از الرحمن و پیش از حدید. (از یادداشت مؤلف ).
-
وَاقِعَةُ
فرهنگ واژگان قرآن
وقوع يافته - اتفاق افتاده - قرار گرفته - فرود آمده- پدید آمده (وقوع حادثه عبارت است از حدوث و پديد آمدن آن ، و کلمه واقعه صفتي است که هر حادثهاي را با آن توصيف ميکنند و ميگويند : واقعهاي رخ داده ، يعني حادثهاي پديد شده و مراد از واقعه در آيه "إِذَا ...
-
واقعه دیده
لغتنامه دهخدا
واقعه دیده . [ ق ِ ع َ / ع ِ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کارآزموده . (آنندراج ). مرد مجرب و آزموده . (ناظم الاطباء). جنگ دیده : تنی چند ازمردان واقعه دیده ٔ کارآزموده بفرستادند. (گلستان ).
-
واقعه رسیده
لغتنامه دهخدا
واقعه رسیده . [ ق ِ ع َ / ع ِ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مصیبت دیده . مصیبت رسیده : یاری دو سه داشت دل رمیده چون او همه واقعه رسیده .نظامی .
-
واقعه طلب
لغتنامه دهخدا
واقعه طلب . [ ق ِ ع َ / ع ِ طَ ل َ ] (نف مرکب ) مفسد. || جنگجو. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || شورش طلب . فتنه جو. شرطلب . فتنه انگیز. گردنکش . سرکش . یاغی . طاغی . (ناظم الاطباء). || خاین . (ناظم الاطباء) : مردم کوته اندیش واقعه طلبی بر او جمع شدند. ...
-
واقعه طلبی
لغتنامه دهخدا
واقعه طلبی . [ ق ِ ع َ / ع ِ طَ ل َ] (حامص مرکب ) حادثه جوئی . ماجراجوئی . فتنه انگیزی .
-
واقعه نویس
لغتنامه دهخدا
واقعه نویس . [ ق ِ ع َ / ع ِ ن ِ ] (نف مرکب ) در دوره ٔ صفویه منصبی دولتی بوده است . مؤلف تذکرةالملوک آن را چنین وصف کند: «تفصیل شغل واقعه نویسان آن است که جواب نامه هایی که از پادشاهان به پادشاه ایران نوشته شود واقعه نویس انشا نماید». رجوع به تذکرة...
-
واقعه رسیده
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) دچار حادثة بَد شده ، مصیبت دیده .
-
روز واقعه
لغتنامه دهخدا
روز واقعه . [ زِ ق ِ ع َ / ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز مرگ : به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنیدکه میرویم به داغ بلندبالایی . حافظ.به خاک پای تو ای سرو نازپرور من که روز واقعه پا وامگیرم از سر خاک .حافظ.
-
حسب واقعه
لغتنامه دهخدا
حسب واقعه . [ ح َ ب ِ ق ِ ع َ / ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جریان و گزارش واقعه و حادثه : یکی ازمتعلقان منش برحسب واقعه مطلع گردانید. (گلستان ).
-
واقعه دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] vāqe'edide ۱. مجرب؛ آزموده؛ آن که حوادث روزگار را دیده.۲. مجرّب درجنگ.
-
واقعه رسیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] vāqe'ere(a)side بلارسیده؛ مصیبتدیده.
-
واقعه طلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی، مجاز] vāqe'etalab شورشطلب؛ فتنهجو؛ ماجراجو.