کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وافر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وافر
/vāfer/
معنی
۱. فراوان؛ بسیار؛ افزون.
۲. (اسم) (ادبی) در عروض، بحری که از تکرار سه یا چهار بار مفاعلتن حاصل میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بسیار، بیحد، خیلی، زیاد، عدیده، فراوان، کثیر، متعدد ≠ کم، نادر
دیکشنری
affluent, abundant, ample, bounteous, bumper, copious, fat, flush, generous, generously, liberal, long , opulent, plenteous, plentiful, profuse, superabundant
-
جستوجوی دقیق
-
وافر
واژگان مترادف و متضاد
بسیار، بیحد، خیلی، زیاد، عدیده، فراوان، کثیر، متعدد ≠ کم، نادر
-
وافر
لغتنامه دهخدا
وافر. [ ف ِ ] (ع ص ) بسیار. افزون . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اوفر. موفور. وافره . موفوره . وافی . متوافر. متوافره . (از یادداشت مؤلف ). فراوان . کثیر : و طایفه ای از مشاهیر ایشان که هر یک علمی وافر و ذکری سایر داشتندبه منزلت ساکن...
-
وافر
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . ] (اِفا.) فراوان ، زیاد.
-
وافر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] vāfer ۱. فراوان؛ بسیار؛ افزون.۲. (اسم) (ادبی) در عروض، بحری که از تکرار سه یا چهار بار مفاعلتن حاصل میشود.
-
وافر
دیکشنری فارسی به عربی
تحرري , غني , فاخر , مسرف , وفير ، أَثِيث
-
واژههای مشابه
-
وافر بودن
لغتنامه دهخدا
وافر بودن . [ ف ِ دَ ] (مص مرکب ) فراوان بودن . بسیار بودن . کثرت . متوافر بودن .
-
وافر نمودن
لغتنامه دهخدا
وافر نمودن . [ ف ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) بسیار کردن . || بسیار جلوه دادن .
-
ام وافر
لغتنامه دهخدا
ام وافر. [ اُم ْ م ِ ف ِ ] (ع اِ مرکب ) ام وافرة. (از المرصع). رجوع به ام وافرة شود.
-
میل وافر
دیکشنری فارسی به عربی
سوق
-
وافر گران
دیکشنری فارسی به عربی
مستوي عالي
-
جستوجو در متن
-
فَت و فراوان
فرهنگ گنجواژه
بسیار زیاد، وافر.
-
متوافر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motavāfer وافر؛ فراوان؛ بسیار.
-
abundant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فراوان، وافر، بسیار