کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
واعی
/vā'i/
معنی
۱. شنونده.
۲. درککننده.
۳. حفظکننده؛ قیّم و حافظ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
واعی
لغتنامه دهخدا
واعی . (ع ص ) نگهدارنده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نگهبان . حافظ. (از ناظم الاطباء). || والی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قیم : واعی الیتیم . || یادگیرنده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || شنونده . (اقرب الموارد). گوش دهنده : اذن م...
-
واعی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) 1 - نگاهدارنده ، حافظ . 2 - شنونده ، گوش دهنده .
-
واعی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] vā'i ۱. شنونده.۲. درککننده.۳. حفظکننده؛ قیّم و حافظ.
-
واژههای همآوا
-
وائی
لغتنامه دهخدا
وائی . (اِ) ضرورت و بایست . (از آنندراج ). لزوم و وجوب . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
واعیة
لغتنامه دهخدا
واعیة. [ ی َ ](ع ص ) مؤنث واعی . حافظ و نگهبان . (غیاث اللغات ). || نگاه دارنده و شنوا و شنونده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). شنوا. (ناظم الاطباء) : گرچه ناصح را بود صد داعیه پند را اذنی بباید واعیه . مولوی .و رجوع به واعی شود. || فریاد و غیوکننده...
-
اذن
لغتنامه دهخدا
اذن . [ اُ ] (ع اِ) گوش . اُذُن :اُذن مؤمن وحی ما را واعی است آنچنان گوشی قرین داعی است . مولوی .ج ، آذان .
-
شنوا
لغتنامه دهخدا
شنوا. [ ش َ / ش ِ ن َ ] (نف ) که شنود. مقابل کر. آنکه کر نیست . دارای حس شنوائی . شنونده و مستمع و سامع. (ناظم الاطباء). سامع. سمیع. (دهار). شنونده و سمیع. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : و بادی در گوش او دمید شنوا شد. (قصص الانبیاء ص 191).بشنوانید مرا ش...