کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واعظ کاشفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واعظ کاشفی
لغتنامه دهخدا
واعظ کاشفی . [ع ِ ظِ ش ِ ] (اِخ ) (ملاحسین ...) رجوع به کاشفی شود.
-
واژههای مشابه
-
واعظ شروانی
لغتنامه دهخدا
واعظ شروانی . [ ع ِ ظِ ش َرْ ] (اِخ ) نامش در سفینه ٔ خوشگو سیدحسن و در تحفه ٔ سامی سیدحسین آمده است . شاعری است که فیضی تخلص می کرده و صاحب سفینه ٔ خوشگو درباره ٔ وی چنین آورده است : «صاحب فضل و کمال است . هنگام وعظ سخنور و خوش بیان بوده اکثر خطوط ر...
-
واعظ قاینی
لغتنامه دهخدا
واعظ قاینی . [ ع ِ ظِ ی ِ ] (اِخ ) امیر سیدعلی بن سیدعابد از شعرای قرن نهم . (از فرهنگ سخنوران ).
-
واعظ قزوینی
لغتنامه دهخدا
واعظ قزوینی . [ ع ِ ظِ ق َزْ ] (اِخ ) ملقب به رفیعالدین و گاهی به ملارفیعالدین و یا ملارفیع هم موصوف است . از علمای امامیه و از ادبا و شعرا و فضلای قرن یازدهم هجری است و در اشعار خود واعظ تخلص میکرد. در وعظ و خطابه سرآمد بوده است . وی از شاگردان ملاخ...
-
واعظ واسطی
لغتنامه دهخدا
واعظ واسطی . [ ع ِ ظِ س ِ ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن القاسم از مشاهیر شعراست که به عربی شعر می سروده و به سال 744 هَ . ق . درگذشته است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
واعظ هروی
لغتنامه دهخدا
واعظ هروی . [ ع ِ ظِ هَِ رَ ] (اِخ ) شیخ نوراﷲ واعظ هروی از وعاظ و شعرای قرن نهم . (از فرهنگ سخنوران ).
-
واعظ هروی
لغتنامه دهخدا
واعظ هروی . [ ع ِ ظِ هَِ رَ ] (اِخ ) مولانا معین پسر مولانا محمد فرهی واعظ خوبی است و در ممالک خراسان وعظ او پیش عوام و خواص مرغوب ولیکن شخصی دیوانه سان است و مریدان او نیز بدین سانند و چون به دیوانگی شهرت گرفته هر سخن که میخواهد بر سر منبر می گوید و...
-
جعفر واعظ
لغتنامه دهخدا
جعفر واعظ. [ ج َ ف َ رِ ع ِ ] (اِخ ) رجوع به جعفربن محمد ... شود.
-
حجازی واعظ
لغتنامه دهخدا
حجازی واعظ. [ ح ِ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن عبداﷲ اکراوی قلقشندی معروف به محمد حجازی واعظ. فقیهی عالم بتفسیر و حدیث بود، در منزل اکری (از منازل حجاج مصر در راه مکه ) در 957 هَ . ق . متولد گشت و در قلقشنده سکونت داشت و در قاهره در 1035 هَ . ق . د...
-
علی واعظ
لغتنامه دهخدا
علی واعظ.[ ع َ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن عابد قاینی . از وعاظ خراسان در اوایل قرن دهم هَ . ق . رجوع به علی قاینی شود.
-
معین واعظ
لغتنامه دهخدا
معین واعظ. [ م ُ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) صاحب مجالس النفائس آرد: پسر مولانا محمد فرهی است که از مشاهیر است و او حالا واعظ مقرر شهر است این مطلع از اوست :مگر فصل بهار آمد که عالم سبز و خرم شدمگر وصل نگار آمد که دل با وصل همدم شد.(از مجالس النفائس 94). و رجوع...
-
حسن واعظ
لغتنامه دهخدا
حسن واعظ. [ ح َ س َ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدباقربن میر اسماعیل حسینی اصفهانی شیعی ، معاصر صاحب روضات الجنات . او راست : «جوامع الکلم » در اصول و «اصالة الصحه » و «العدالة» و «شرح النافع» و «العبادات »به فارسی و «مناسک حج ». (هدیة العارفین ج 1...
-
حسن واعظ
لغتنامه دهخدا
حسن واعظ. [ ح َ س َ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) رجوع به حسن خطیب شود.
-
حسامی واعظ
لغتنامه دهخدا
حسامی واعظ. [ ح ُ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) رجوع به حسامی هروی شود.