کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واعظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جعفر واعظ
لغتنامه دهخدا
جعفر واعظ. [ ج َ ف َ رِ ع ِ ] (اِخ ) رجوع به جعفربن محمد ... شود.
-
حجازی واعظ
لغتنامه دهخدا
حجازی واعظ. [ ح ِ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن عبداﷲ اکراوی قلقشندی معروف به محمد حجازی واعظ. فقیهی عالم بتفسیر و حدیث بود، در منزل اکری (از منازل حجاج مصر در راه مکه ) در 957 هَ . ق . متولد گشت و در قلقشنده سکونت داشت و در قاهره در 1035 هَ . ق . د...
-
حسین واعظ
لغتنامه دهخدا
حسین واعظ. [ ح ُ س َ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن علی سبزواری . رجوع به حسین کاشفی شود.
-
علی واعظ
لغتنامه دهخدا
علی واعظ.[ ع َ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن عابد قاینی . از وعاظ خراسان در اوایل قرن دهم هَ . ق . رجوع به علی قاینی شود.
-
معین واعظ
لغتنامه دهخدا
معین واعظ. [ م ُ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) صاحب مجالس النفائس آرد: پسر مولانا محمد فرهی است که از مشاهیر است و او حالا واعظ مقرر شهر است این مطلع از اوست :مگر فصل بهار آمد که عالم سبز و خرم شدمگر وصل نگار آمد که دل با وصل همدم شد.(از مجالس النفائس 94). و رجوع...
-
حسن واعظ
لغتنامه دهخدا
حسن واعظ. [ ح َ س َ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدباقربن میر اسماعیل حسینی اصفهانی شیعی ، معاصر صاحب روضات الجنات . او راست : «جوامع الکلم » در اصول و «اصالة الصحه » و «العدالة» و «شرح النافع» و «العبادات »به فارسی و «مناسک حج ». (هدیة العارفین ج 1...
-
حسن واعظ
لغتنامه دهخدا
حسن واعظ. [ ح َ س َ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) رجوع به حسن خطیب شود.
-
حسامی واعظ
لغتنامه دهخدا
حسامی واعظ. [ ح ُ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) رجوع به حسامی هروی شود.
-
امام الدین واعظ
لغتنامه دهخدا
امام الدین واعظ. [ اِ مُدْ دی ع ِ ] (اِخ ) از بزرگان اصفهان در عهد آل مظفر بود. (تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 371 و 384).
-
شیخ و واعظ
فرهنگ گنجواژه
مفتی
-
مرشد و واعظ
فرهنگ گنجواژه
راهبر.
-
واعظ و معتمد
فرهنگ گنجواژه
معتمد دینی.
-
واژههای همآوا
-
وائز
لغتنامه دهخدا
وائز. [ ءِ ] (ع ص ) ترسناک . (منتهی الارب ). || فزع . (قطر المحیط).
-
وعاظ
لغتنامه دهخدا
وعاظ. [ وَع ْ عا ] (ع ص ) مبالغه ٔ واعظ است . (اقرب الموارد). رجوع به واعظ شود.
-
وعاظ
لغتنامه دهخدا
وعاظ. [ وُع ْ عا ] (ع ص ، اِ) ج ِ واعظ. به معنی پنددهندگان . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). واعظان .