کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واعظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
واعظ
/vā'ez/
معنی
وعظکننده؛ پنددهنده؛ اندرزدهنده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اندرزگو، خطیب، محدث، مذکر، ناصح، نصیحتگو
برابر فارسی
سخنران، سخنور
دیکشنری
preacher
-
جستوجوی دقیق
-
واعظ
واژگان مترادف و متضاد
اندرزگو، خطیب، محدث، مذکر، ناصح، نصیحتگو
-
واعظ
فرهنگ واژههای سره
سخنران، سخنور
-
واعظ
لغتنامه دهخدا
واعظ. [ ع ِ ] (اِخ ) بکربن شاذان بن بکرالمقری ، الواعظ مکنی به ابوالقاسم از محدثان است که از جعفر الخلدی و عبدالباقی ابن قانع و ابوبکرالشافعی و جز آنها استماع حدیث کرده و ابوالقاسم الازهری و ابومحمد الخلال و عبدالعزیز الازجی و جز آنها از وی روایت کرد...
-
واعظ
لغتنامه دهخدا
واعظ. [ ع ِ ] (ع ص ) ناصح . (اقرب الموارد). پند دهنده . (آنندراج ). اندرزگو. اندرز دهنده . نصیحتگو. نصیحت کننده . || مذکر. مسأله گو. مجلس گوی : استاد عبدالملک واعظ که از صلحاء ائمه بود و به مصالح خلق متکفل حکایت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ چاپی...
-
واعظ
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] (اِفا.) پند دهنده . ج . وعاظ .
-
واعظ
دیکشنری عربی به فارسی
واعظ
-
واعظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: وعاظ] vā'ez وعظکننده؛ پنددهنده؛ اندرزدهنده.
-
واعظ
دیکشنری فارسی به عربی
واعظ
-
واژههای مشابه
-
واعظ شروانی
لغتنامه دهخدا
واعظ شروانی . [ ع ِ ظِ ش َرْ ] (اِخ ) نامش در سفینه ٔ خوشگو سیدحسن و در تحفه ٔ سامی سیدحسین آمده است . شاعری است که فیضی تخلص می کرده و صاحب سفینه ٔ خوشگو درباره ٔ وی چنین آورده است : «صاحب فضل و کمال است . هنگام وعظ سخنور و خوش بیان بوده اکثر خطوط ر...
-
واعظ قاینی
لغتنامه دهخدا
واعظ قاینی . [ ع ِ ظِ ی ِ ] (اِخ ) امیر سیدعلی بن سیدعابد از شعرای قرن نهم . (از فرهنگ سخنوران ).
-
واعظ قزوینی
لغتنامه دهخدا
واعظ قزوینی . [ ع ِ ظِ ق َزْ ] (اِخ ) ملقب به رفیعالدین و گاهی به ملارفیعالدین و یا ملارفیع هم موصوف است . از علمای امامیه و از ادبا و شعرا و فضلای قرن یازدهم هجری است و در اشعار خود واعظ تخلص میکرد. در وعظ و خطابه سرآمد بوده است . وی از شاگردان ملاخ...
-
واعظ کاشفی
لغتنامه دهخدا
واعظ کاشفی . [ع ِ ظِ ش ِ ] (اِخ ) (ملاحسین ...) رجوع به کاشفی شود.
-
واعظ واسطی
لغتنامه دهخدا
واعظ واسطی . [ ع ِ ظِ س ِ ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن القاسم از مشاهیر شعراست که به عربی شعر می سروده و به سال 744 هَ . ق . درگذشته است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
واعظ هروی
لغتنامه دهخدا
واعظ هروی . [ ع ِ ظِ هَِ رَ ] (اِخ ) شیخ نوراﷲ واعظ هروی از وعاظ و شعرای قرن نهم . (از فرهنگ سخنوران ).