کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واضع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
واضع
/vāze'/
معنی
۱. ایجادکننده.
۲. وضعکننده؛ مُدوِّن.
۳. = نویسنده
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بانی، پایهگذار، شارع، موسس، موجد
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
واضع
واژگان مترادف و متضاد
بانی، پایهگذار، شارع، موسس، موجد
-
واضع
لغتنامه دهخدا
واضع. [ ض ِ ] (اِخ ) روستائی در یمن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مخلافی است در یمن . (معجم البلدان ).
-
واضع
لغتنامه دهخدا
واضع. [ ض ِ ] (ع ص ) نهنده ٔ چیزی در جائی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سازنده . (ناظم الاطباء). بناکننده . || آفریننده . پیداکننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : اختر سعدی و عالم ز فروغ تو منیرواضع عقلی و گیتی ز نظیر تو عقیم . سعدی (مجالس ).|| شارع...
-
واضع
فرهنگ فارسی معین
(ض ) [ ع . ] (اِفا.) وضع کننده .
-
واضع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] vāze' ۱. ایجادکننده.۲. وضعکننده؛ مُدوِّن.۳. = نویسنده
-
واژههای مشابه
-
واضع چهارکتاب
لغتنامه دهخدا
واضع چهارکتاب . [ ض ِ ع ِ چ َ ک ِ ] (اِخ ) حق تعالی که تورات بر موسی علیه السلام و زبور بر داود علیه السلام و انجیل بر عیسی (ع ) و قرآن بر محمد مصطفی صلی اﷲ علیه و آله و سلم نازل ساخت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
واذع
لغتنامه دهخدا
واذع . [ ذِ ] (ع ص ) آب روان . (از اقرب الموارد). آب پیوسته روان . || هر آب که بر سنگلاخ روان باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
وازا
لغتنامه دهخدا
وازا. (اِخ ) نام یکی از خاندانهای سلطنتی سوئد است که اهل اوپلاند بود. مؤسس این سلسله گوستاو اریکسن بود. وی منسوب به یکی از خانوداه های کهن سوئد بود که در نبرد با دانمارکی ها که بسیار مؤثر بود تاج و تخت سلطنت را به سال 1523 م . به دست آورد و استقلال...
-
وازع
لغتنامه دهخدا
وازع . [ زِ ] (اِخ ) از صحابیان که پسرش ذریح از وی روایت کرده است . (تاج العروس ).
-
وازع
لغتنامه دهخدا
وازع . [ زِ ] (اِخ ) جد ابوداود محمدبن الحسن بن الوازع الجمال الوازعی مروزی محدث . (از لباب الانساب ).
-
وازع
لغتنامه دهخدا
وازع . [ زِ ] (اِخ ) جد احمدبن یحیی بن وازع بن غالی بن کثیرالبلخی محدث است . (از لباب الانساب ).
-
وازع
لغتنامه دهخدا
وازع . [ زِ ] (اِخ ) وازع البغدادی جد محمدبن نصربن حمید محدث است . رجوع به وازعی محمدبن نصربن حمید شود.
-
وازع
لغتنامه دهخدا
وازع . [ زِ ] (اِخ ) وازع بن زراغ که ابن الوازع نیزخوانده شده . از صحابه است . ابوبکربن علی الذکوانی در معجم الصحابه از وی یاد کرده است . (تاج العروس ).