کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واصل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واصل لاهیجی
لغتنامه دهخدا
واصل لاهیجی .[ ص ِ ل ِ ] (اِخ ) ملامحمدامین متخلص به واصل فرزند درویش محمد لاهیجی که در حدود 1115 هَ .ق . میزیست و نصرآبادی درباره ٔ او چنین آرد: جوان قابل آدمی روشی است . تحصیل علوم نموده از گیلان به تبریز رفت . مدتی از مخصوصان حضرت میرزا ابراهیم وز...
-
واصل آباد
لغتنامه دهخدا
واصل آباد. [ ص ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نوبندگان بخش مرکزی شهرستان فسا واقع در 25 هزارگزی جنوب شرقی آن شهر که در هزارگزی راه شوسه ٔ فسا به داراب واقع است . ناحیه ای است جلگه ای که هوای آن معتدل است و 409 تن سکنه دارد. آب آن از قنات ، محصول آن غلا...
-
واصل شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - رسیدن ، پیوستن . 2 - به حق رسیدن .
-
ابن واصل
لغتنامه دهخدا
ابن واصل . [ اِ ن ُ ص ِ ] (اِخ ) جمال الدین ابوعبداﷲ محمدبن سالم . مورخ . مولد او به سال 604 هَ . ق . وی در اول در شهر حماه مدرس بود و سپس او رابه سال 659 بقاهره طلبیدند و بیبرس او را بجزیره ٔ صقلیه نزد مَنفرد بسفارت فرستاد و او مدتی دراز در صقلیه با...
-
ابن واصل
لغتنامه دهخدا
ابن واصل . [ اِ ن ُ ص ِ ] (اِخ ) محمد. از مردم فارس . در 265 هَ . ق . با همراهی احمدبن لیث کردی به نام خلیفه فارس را متصرف شدند لکن در معنی قصد استقلال و استبداد داشتند. و آنگاه که معتمد خلیفه حکومت فارس به موسی بن بغا داد و او در 361عبدالرحمن بن مفل...
-
ابن واصل
لغتنامه دهخدا
ابن واصل . [ اِ ن ُص ِ ] (اِخ ) ابوالعباس . از پیوستگان حاجب طاهربن زیرک بود سپس از او ببرید و در شیراز بفولاد پیوست و آنگاه که فولاد اسیر و کشته شد در بطیحه بخدمت مهذب الدوله درآمد و از جانب مهذب الدوله بصره را بگشاد و سپس عصیان آغاز کرد و بر بطیحه ...
-
اصحاب واصل
لغتنامه دهخدا
اصحاب واصل . [ اَ ب ِ ص ِ ] (اِخ ) معتزله . پیروان واصل بن عطاء غزال بودند و آنان را اصحاب العدل و التوحید نیز میخوانند. رجوع به معتزله و اصحاب العدل و التوحید و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص 57 و 60 و واصلیه شود.
-
واصل بن الاحدب
لغتنامه دهخدا
واصل بن الاحدب . [ ص ِ ل ِ نِل ْ اَ دَ ] (اِخ ) از محدثان است . سفیان ثوری از وی روایت کرده است . (عقدالفرید ج 2 ص 98).
-
واصل بن حکیم التمار
لغتنامه دهخدا
واصل بن حکیم التمار. [ ص ِ ل ِ ن ِ ح َ مِت ْ ت َم ْ ما ] (اِخ ) رجوع به ابوشعیب واصل بن حکیم التمار شود.
-
واصل بن حیان
لغتنامه دهخدا
واصل بن حیان . [ ص ِ ل ِ ن ِ ح َی ْ یا ] (اِخ ) از محدثان است . از ابی وائل حدیث شنیده و لیث بن ابی سلیم از وی روایت دارد. (عیون الاخبار ج 1 ص 279).
-
واصل بن عبدالرحمن
لغتنامه دهخدا
واصل بن عبدالرحمن . [ ص ِ ل ِ ن ِ ع َ دُرْ رَ ما ] (اِخ ) از محدثان است . رجوع به ابوحره شود.
-
واصل بن عطا
لغتنامه دهخدا
واصل بن عطا. [ ص ِ ل ِ ن ِ ع َ ] (اِخ ) وی از موالی بود که به سال 80 هجری در مدینه متولد شد و بعد به بصره رفت و در مجلس درس حسن بصری حاضر شد. وفات او در سال 131 هَ .ق . اتفاق افتاد. وی خطیبی بلیغ و سخنوری برومند و مردی متقی و پرهیزکار بود و تألیفاتی...
-
واصل بن عمرو
لغتنامه دهخدا
واصل بن عمرو. [ ص ِ ل ِ ن ِ عَمْرْ ] (اِخ ) امیر بخارا به سال 166 هَ .ق . رجوع به تاریخ بخار ص 71 و 72 و 73 شود.
-
واصل بن فضلان
لغتنامه دهخدا
واصل بن فضلان . [ ص ِ ل ِ ن ِ ف َ ] (اِخ ) مکنی به ابوعلی شیرازی از محدثان است .وی به اصفهان آمد و در آنجا سکونت جست و تا سال 333درگذشت . رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 335 شود.
-
واژههای همآوا
-
واسل
لغتنامه دهخدا
واسل . [ س ِ] (ع ص ) راغب و تقرب جوینده به سوی خدا. قال لبید: «بلی کُل ّ ذی دین الی اﷲ واسل ». (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). راغب به سوی خدای تعالی . (ناظم الاطباء). || واجب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).