کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واشجرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واشجرد
لغتنامه دهخدا
واشجرد. [ ج ِ ] (اِخ ) شهری است نزدیک شومان و کوچکتر از آن . (از معجم البلدان ). || از قراء ماوراء النهر است . (معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
واشجردی
لغتنامه دهخدا
واشجردی . [ ج ِ ] (ص نسبی ) منسوب به واشجرد از نواحی ماورأالنهر نزدیک قبادیان . (از معجم البلدان ) (معجم الانساب ). از قصبات قبادیان است . (از نزهةالقلوب مقاله سوم ص 192 چ دبیرسیاقی ). منسوب به واشجرد که در آن سوی جیحون است و محل نگهبانان مرزی بوده ...
-
شادمان
لغتنامه دهخدا
شادمان . (اِخ ) (حصار) قلعه ٔ شومان . (الشومان ) که در ناحیه ٔ قبادیان و جنوب شهر واشجرد قرار داشت . لسترنج درباره ٔ این حصار نویسد: در قسمت علیای رود قبادیان و باختر پل سنگی ، شهر واشجرد واقع بود که بگفته ٔ اصطخری به اندازه ٔ ترمد وسعت داشت و بمسافت...
-
قوادیان
لغتنامه دهخدا
قوادیان . [ ق َ ] (اِخ ) شهری است از خراسان : طولش ازجزایر خالدات «فب » و عرض از خط استوا «لح »، کیقباد اول کیانیان ساخت . شهری کوچک است و قصبات نویده و واشجرد و شومان از توابع اوست . هوای گرمسیری دارد و دراو زعفران بسیار بود. (نزهة القلوب ج 3 ص 156)...
-
شومان
لغتنامه دهخدا
شومان . (اِخ ) (قلعه ٔ...) در قسمت علیای رود قبادیان و باختر پل سنگی شهر واشجرد و در جنوب آن قلعه ٔ بزرگ شومان (الشومان ) واقع بوده است . مقدسی درباره ٔ شومان گوید: مکانی پرجمعیت است و آباد و نیکو. یاقوت گوید: شهری است در چغانیان در آن طرف نهر جیحون ...
-
ختل
لغتنامه دهخدا
ختل . [ خ ُت ْ ت َ ] (اِخ ) بشاری آنرا کورتی وسیع و پرشهر می آورد. از جغرافیادانان عرب بعضی آنرا منسوب به بلخ میداند ولی این رأی خطاست زیرا ختل در عقب جیحون قرار دارد و واجب است که از مضافات هیطل که در ماوراءالنهر است دانسته شود. این ناحیه از صفانیا...
-
حاتم
لغتنامه دهخدا
حاتم . [ ت ِ ] (اِخ ) ابن عنوان البلخی ملقب به اصم . ابن الجوزی در کتاب صفوة الصفوه آورده است : در نام پدر او اختلاف است . حاتم بن عنوان و حاتم بن یوسف و حاتم بن عنوان بن یوسف گفته شده است . کنیه ٔ او ابوعبدالرحمن است و از موالی مثنی بن یحیی محاربی ب...