کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واسط 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
intermediate 2, reactive intermediate, reaction intermediate
واسط 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] گونۀ شیمیایی نسبتاً ناپایداری که در مراحلی از واکنش، تولید و در مراحل دیگر، مصرف میشود و قابل جداسازی نیست
-
واژههای مشابه
-
مثبت واسط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] ← نسخۀ مثبتِ واسط
-
intermediate variable
متغیر واسط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی، علوم سلامت] متغیری که در مسیر علیتی بین دو متغیر مستقل و متغیر وابسته قرار میگیرد و خودش نیز با تغییرات متغیر مستقل تغییر میکند
-
intermediate 1
مادۀ واسط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ترکیبی که در مسیر واکنش تولید میشود و از آن در تولید محصول نهایی بهعنوان پیشماده استفاده میکنند
-
user interface
واسط کاربر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] سامانۀ نرمافزاری یا سختافزاری میان کاربر و رایانه که کاربر ازطریق آن میتواند از امکانات رایانه استفاده کند متـ . میانایکاربر
-
user-friendly interface, UFI
واسط کاربرپسند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] نوعی میانا که کار کردن با آن برای کاربر بسیار آسان و جاذب باشد متـ . میانای کاربرپسند
-
innovation intermediary
واسط نوآوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت فنّاوری] عامل تسهیلکنندۀ روابط میان نهادهای فعال در درون نظامهای نوآوری
-
command-line interface, CLI
واسط نوشتاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] نوعی میانا که در آن کاربر برای فرمان دادن باید آن را تایپ کند متـ . میانای نوشتاری
-
منفی واسط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] ← نسخۀ منفیِ واسط
-
واسط بایره
لغتنامه دهخدا
واسط بایره . [ س ِ طِ ی ِ رَ ] (اِخ ) از دهکده های قم از ناحیه ٔ سراجه . (تاریخ قم ص 136 و 121).
-
واسط بلخ
لغتنامه دهخدا
واسط بلخ . [ س ِ طِ ب َ] (اِخ ) از دهکده های بلخ است . (از معجم البلدان ).
-
واسط نجد
لغتنامه دهخدا
واسط نجد. [ س ِ طِ ن َ ] (اِخ ) نام موضعی است مذکور در شعر ذیل از خداش بن زهیر شاعر عرب : عفا واسط اکلاؤه فمحاضره الی حیث نهیاسیله فصدائره .(معجم البلدان ).
-
واسط نوقان
لغتنامه دهخدا
واسطنوقان . [ س ِ ن َ ] (اِخ ) دهکده ای است در نوقان طوس که واسط الیهود نیز نام دارد. (لباب الانساب ).
-
عمر واسط
لغتنامه دهخدا
عمر واسط. [ ع ُ رُ س ِ ] (اِخ ) همان دیر کسکر است و ابوعبداﷲبن حجاج اشعاری درباره ٔ عمر واسط دارد که در معجم البلدان نقل شده است . رجوع به معجم البلدان و عمرکسکر شود.