کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واسطه ٔ قلاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
واسطة
لغتنامه دهخدا
واسطة. [ س ِ طَ ](ع ص ، اِ) مؤنث واسط. واسطه . رجوع به واسطه شود.
-
catch crop
گیاه واسطه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] گیاه پررشدی که در فاصلۀ زمانی بین دو محصول اصلی کشت میشود
-
information broker
واسطۀ اطلاعات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] فردی که دارای مهارت بازیابی و ارائۀ اطلاعات است و بهطور مستقل برای اطلاعات گردآوریشده بازاریابی میکند
-
loading broker
واسطۀ بارگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] شرکتی که به معرفی یک خط کشتیرانی و تبلیغ و جلب مشتری برای آن میپردازد و امور بارگیری و انجام هماهنگیهای لازم برای حمل و امضای بارنامههای مربوط به آن را بر عهده دارد
-
freight broker
واسطۀ حمل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] کسی که در تنظیم شرایط قرارداد حمل بین فرستندۀ بار و حملکنندۀ آن نقش واسطه دارد
-
feeder ship
کشتی واسطه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] کشتیهایی برای حمل کالاهای تخلیهشده از کشتیهای بزرگ و اقیانوسپیما از بندری به بندر دیگر
-
بی واسطه
فرهنگ واژههای سره
بیمیان ج
-
واسطه ٔ عددی
لغتنامه دهخدا
واسطه ٔ عددی . [ س ِ طَ / طِ ی ِ ع َ دَ دی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح ریاضی ) عددی که برابر نصف مجموع دو عدد دیگر باشد مانند پنج که واسطه ٔ عددی شش و چهار است .
-
واسطه ٔ عقد
لغتنامه دهخدا
واسطه ٔ عقد. [ س ِ طَ / طِ ی ِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) گرانبهاترین گوهر گردن بند که در وسط آن قرار دارد : سپاس و حمد و ثنا و شکر آفریدگار راعز اسمه که خطه ٔ اسلام و واسطه ٔ عقد عالم را بجمال جلال و رأفت آراسته گردانیده است . (کلیله و دمنه ). ن...
-
واسطه ٔ هندسی
لغتنامه دهخدا
واسطه ٔ هندسی . [ س ِ طَ / طِ ی ِ هَِ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح ریاضی ) اگر مجذور عددی برابر با حاصل ضرب دو عدد دیگر باشد، آن را واسطه ٔ هندسی بین دو عدد مزبور گویند، مثلاً در تساوی =h2، ab «h» را واسطه ٔ هندسی بین «a» و «b» گویند.
-
transition element, transition metal
عنصر واسطه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] عنصری از گروه عنصرهای فلزی که در آن به جای پر شدن لایۀ بیرونی تا 8 الکترون، لایۀ زیرین از 8 تا 18 یا 32 الکترون در حال پر شدن است
-
بی واسطه
لغتنامه دهخدا
بی واسطه . [ س ِ طَ / طِ ] (ص مرکب ) (از: بی + واسطه عربی ) بیوسیله و بیذریعه . (آنندراج ). بدون میانجی . (ناظم الاطباء). رجوع به واسطه شود. || بدون جهت و بدون سبب . (ناظم الاطباء). رجوع به واسطه شود.
-
واسطه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] vāsetegar ۱. دلال.۲. میانجی.
-
بلا واسطه
دیکشنری فارسی به عربی
فوري
-
information brokerage
واسطهگری اطلاعات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] خرید و فروش اطلاعات برای دیگران