کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واسطة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بی واسطه
فرهنگ واژههای سره
بیمیان ج
-
واسطه ٔ عددی
لغتنامه دهخدا
واسطه ٔ عددی . [ س ِ طَ / طِ ی ِ ع َ دَ دی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح ریاضی ) عددی که برابر نصف مجموع دو عدد دیگر باشد مانند پنج که واسطه ٔ عددی شش و چهار است .
-
واسطه ٔ عقد
لغتنامه دهخدا
واسطه ٔ عقد. [ س ِ طَ / طِ ی ِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) گرانبهاترین گوهر گردن بند که در وسط آن قرار دارد : سپاس و حمد و ثنا و شکر آفریدگار راعز اسمه که خطه ٔ اسلام و واسطه ٔ عقد عالم را بجمال جلال و رأفت آراسته گردانیده است . (کلیله و دمنه ). ن...
-
واسطه ٔ قلاده
لغتنامه دهخدا
واسطه ٔ قلاده . [ س ِ طَ / طِ ی ِ ق ِ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واسط عقد. گرانبهاترین گوهر گردن بند که در وسط آن است : در پهلوی مسجد اعظم و جامع محترم جایی به دست آوردم و واسطه ٔ قلاده ٔ صف مسجد شدم . (مقامات حمیدی ). به هر طرف که رسیدم پندا...
-
واسطه ٔ هندسی
لغتنامه دهخدا
واسطه ٔ هندسی . [ س ِ طَ / طِ ی ِ هَِ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح ریاضی ) اگر مجذور عددی برابر با حاصل ضرب دو عدد دیگر باشد، آن را واسطه ٔ هندسی بین دو عدد مزبور گویند، مثلاً در تساوی =h2، ab «h» را واسطه ٔ هندسی بین «a» و «b» گویند.
-
transition element, transition metal
عنصر واسطه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] عنصری از گروه عنصرهای فلزی که در آن به جای پر شدن لایۀ بیرونی تا 8 الکترون، لایۀ زیرین از 8 تا 18 یا 32 الکترون در حال پر شدن است
-
بی واسطه
لغتنامه دهخدا
بی واسطه . [ س ِ طَ / طِ ] (ص مرکب ) (از: بی + واسطه عربی ) بیوسیله و بیذریعه . (آنندراج ). بدون میانجی . (ناظم الاطباء). رجوع به واسطه شود. || بدون جهت و بدون سبب . (ناظم الاطباء). رجوع به واسطه شود.
-
واسطه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] vāsetegar ۱. دلال.۲. میانجی.
-
بلا واسطه
دیکشنری فارسی به عربی
فوري
-
information brokerage
واسطهگری اطلاعات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] خرید و فروش اطلاعات برای دیگران
-
واسطه ٔ عقد نجوم
لغتنامه دهخدا
واسطه ٔ عقد نجوم . [ س ِ طَ / طِ ی ِ ع ِ دِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آفتاب . (ناظم الاطباء). کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ) (آنندراج ).
-
feeder for lighter aboard ship, feeder LASH
سبکسازبَر واسطه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نوعی سبکسازبَر که جمعآوری و توزیع سبکسازهای سبکسازبَر بهکمک آن انجام میشود اختـ . سابو FLASH
-
direct cinema
سینمای بیواسطه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] گونهای از فیلم مستند که در آن وقایع جلوی دوربین با حداقل دستکاری، یعنی بدون بازسازی و نورپردازی و تمرین و حذف در مرحلۀ تدوین، ضبط میشود
-
واسطه معاملا ت بازرگانی
دیکشنری فارسی به عربی
سمسار
-
ارتباط بی واسطه
دیکشنری فارسی به عربی
اِتّصالٌ مُواجهي (مباشرٌ)