کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وارو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
روی و وارو
لغتنامه دهخدا
روی و وارو. [ ی ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) زیر و رو. رو و وارو: دنیا هزار روی و وارو دارد. (یاداشت مؤلف ).
-
رو و وارو
لهجه و گویش تهرانی
ظاهر و باطن
-
پُشتک و وارو
فرهنگ گنجواژه
جهش وگردش بدن بطور عمودی .
-
جستوجو در متن
-
اشن
فرهنگ فارسی معین
(اَ شَ) (اِ.) جامة وارو، جامه ای که وارو به تن کرده باشند.
-
پشتک
واژگان مترادف و متضاد
معلق، وارو
-
کّلاق مّلاق
لهجه و گویش بختیاری
kallâq mallâq پشتک وارو.
-
مَلَّق زدن
لهجه و گویش بختیاری
mallaq zadan پشتک وارو زدن.
-
منکوس
واژگان مترادف و متضاد
واژگون، وارونه، سروته، معکوس، وارو
-
برگردان
واژگان مترادف و متضاد
۱. ترجیع ۲. عکس، وارو ۳. ترجمه
-
سرنگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نگونسر، نگونسار، سراگون› sarnegun سربهپایین؛ سربهزیر؛ سرازیر، واژگون؛ وارو.
-
وارونه
واژگان مترادف و متضاد
باژگونه، باژگونه، برعکس، دمر، سرازیر، سروته، ضد، عکس، وارو، وارون
-
اسن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹اشن› [قدیمی] 'asan ۱. واژگونه.۲. جامۀ باژگونه؛ جامۀ وارو.۳. خربزۀ نارس.
-
دمر
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عامیانه] damar ۱. بهروافتاده؛ وارو؛ وارون.۲. روی سینه و شکم دراز کشیده؛ دمرو.
-
سرنگون
واژگان مترادف و متضاد
۱. باژگونه، سرازیر، معکوس، معلق، نگونسار، وارو، واژگون ۲. قلعوقمع، منتکس، منقرض
-
سرازیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. شیب، سراشیب، نشیب ≠ سربالایی ۲. آویخته، سرنگون، معلق، وارو، وارونه، واژگون ≠ سربالا ۳. روان، جاری