کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وارهان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وارهان
واژهنامه آزاد
رهایی ببخش- بران- بیرون کن
-
جستوجو در متن
-
بار افتادن
لغتنامه دهخدا
بار افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) افتادن بار از مرکوب . سقوط بار از حیوان بارکش : کار ازین صعب تر که بار افتادوارهان وارهان که کار افتاد.نظامی .
-
حفره کردن
لغتنامه دهخدا
حفره کردن . [ ح ُ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حفره زدن : مکر آن باشد که زندان حفره کردآنکه حفره بست آن مکری است سرد. مولوی .این جهان زندان و ما زندانیان حفره کن زندان و خود را وارهان .مولوی .
-
وارهاندن
لغتنامه دهخدا
وارهاندن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) وارهانیدن . آزاد کردن . خلاص کردن . رها کردن . بازرهانیدن . نجات دادن . خلاص بخشیدن : بزن برق وار آتشی در جهان جهان را ز خود واره و وارهان . نظامی .کشد گرگ از یکی سو تا تواندز دیگر سو شبان تا وارهاند. نظامی .کز محنت خو...
-
رهاندن
لغتنامه دهخدا
رهاندن . [ رَ دَ ] (مص ) رهانیدن . آزاد کردن . نجات دادن .خلاص نمودن . آزادی دادن . (ناظم الاطباء). آزاد کردن از بند. (آنندراج ). جدا کردن . نجات دادن : وین فره [ پیر ] زبهر تو مرا خوار گرفت برهاناد ازو ایزد جبار مرا. رودکی .تبهای دیرینه را منفعت کند...
-
بیطار
لغتنامه دهخدا
بیطار. [ ب َ ] (ع اِ) (از بطر بمعنی کفانیدن ریش ) طبیب چهارپایان . (غیاث ). پچشگ ستور. (دهار) (مهذب الاسماء). طبیب چارپایان . (آنندراج ). ستورپزشک (در پهلوی ). دام پزشک . (از لغات مصوب فرهنگستان ). پزشک چاروا. آنکه ستور راعلاج کند. معالج دواب . پزشک ...
-
شیرخواره
لغتنامه دهخدا
شیرخواره . [ خوا/ خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) طفلی که شیر می خورد. (ناظم الاطباء). راضع. ملیج . (منتهی الارب ). رضیع. شیرخوار. شیرخور. رضیعه . صبی . (یادداشت مؤلف ) : یکی شیرخواره خروشنده دیدزمین را چو دریای جوشنده دید. فردوسی .پس اندر همی رفت پویان دو ...
-
دامگاه
لغتنامه دهخدا
دامگاه . (اِ مرکب ) دامگه . جای دام . آنجاکه دام نهند یا نهاده بود. جای دام کشیدن . (آنندراج ). آنجا که تله گذارند یا گذارده بودند : اهل تمیز و عقل از این دامگاه صعب غافل نیند گرچه بدین دامگه درند. ناصرخسرو.وارهان زین دامگاه غم مراکآرزوی آشیان می آید...
-
رب
لغتنامه دهخدا
رب . [ رَ ] (از ع ، اِ) لغتی است در رَب ّ که گاهی مخفف آید. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از متن اللغة). لغتی است در رب که از نامهای خداوند تبارک و تعالی باشد. (ناظم الاطباء). در فارسی نیز معمولاً مخفف آید مگر درمقام عطف و اضافه و بندرت شعر و جز آ...
-
دستان
لغتنامه دهخدا
دستان . [ دَ ] (اِ) مکر و حیله و تزویر. (برهان ). مکر و حیله . (جهانگیری ) (غیاث ). مکر. (مهذب الاسماء).حیلت و رنگ . (فرهنگ اسدی ). حیلت . (اوبهی ). آرنگ . (از برهان ). گربزی . افسون . مکیدت . کید. فریب . ملفقة. خدعه . خدیعت . خداع . تنبل . کنبوره . ...
-
وار
لغتنامه دهخدا
وار. (پسوند) مانند. شبه . نظیر. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). واره . (جهانگیری ) (آنندراج ). وش . (یادداشت مؤلف ). وار به این معنی گاهی به صفت ملحق میشود و اغلب قید میسازد چون متنکروار و عاجزوار و گاهی به اسم عام می پیوندد وصفت یا ...
-
مراد
لغتنامه دهخدا
مراد. [ م ُ ] (ع اِ) (از «رود») نعت مفعولی از اِرادة. آرزو. کام . خواسته . بویه . خواهش : چون جامه ٔ اشن به تن اندر کند کسی خواهد ز کردگار بحاجت مراد خویش . رودکی .بقا بادش چنان کو را مراد است همی تا چرخ گردون را مدار است . عنصری .رزبان برزد سوی رز گ...
-
ادیب فراهانی
لغتنامه دهخدا
ادیب فراهانی . [ اَ ب ِ ف َ ] (اِخ ) محمدصادق متخلص به امیری ملقب به ادیب الممالک فرزند حاجی میرزا حسین نوه ٔمیرزا معصوم محیط برادر میرزا ابوالقاسم قائم مقام وزیر مشهور محمدشاه است . وی در 14 محرم 1277 هَ . ق . متولد شده علوم ادبی زمان را نزد اساتید ...
-
برق
لغتنامه دهخدا
برق . [ ب َ ] (ع اِ) ابرنجک . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). روشنیی که آنرا بفارسی درخش گویند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آتشک . (برهان ). آتشه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). آذرخش . آذرگشسب . برخ . بخنوه . (ناظم الاطباء). آذرخش . (منتهی الارب ). ارتجک . بومه ....