کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وادیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وادیدن
لغتنامه دهخدا
وادیدن . [ دی دَ ] (مص مرکب ) دوباره دیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باز نگریستن . (ناظم الاطباء). تجدید نظر کردن . (یادداشتهای مؤلف ). || دیگر باره دیدن کردن . بازدیدن کردن : گشودم سرسری بر روی دنیا چشم زین غافل که دیدنهای رسمی در عقب وادیدنی دار...
-
جستوجو در متن
-
وادید
لغتنامه دهخدا
وادید. (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) سرکشی در کار. (آنندراج ). || بازدید : بعبرت [ بین ] جهان را تا کند قطع امید از توکه دیدنهای رسمی را ز پی وادید میباشد. صائب (ازآنندراج ).رجوع به وادیدن و بازدیدن شود. || (ص ) پدید. بادید : به یک ساعت صدهزار نور در د...
-
ویدیدن
لغتنامه دهخدا
ویدیدن . [ وَ دی دَ / وِ دی دَ ] (مص ) گم شدن و ناپدید گشتن . || نقصان کردن . || چاره و علاج جستن . (برهان ). چاره جستن . (آنندراج ) (انجمن آرا). اصل آن وادیدن به معنی تحقیق کردن بوده است . (انجمن آرا). رجوع به وید و ویدا و ویدن شود.
-
دید و بازدید
لغتنامه دهخدا
دید و بازدید. [ دی دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ملاقاتهای رسمی چنانکه در اعیاد و ورود مسافر و مانند آن . معاشرت و مخالطت و آمد و شد بخانه ٔ یکدیگر در اعیاد و امثال آن . دید و بازدیدهای نوروز تجدید عهد دوستی و قرابت با کسان و آشنایان در نوروز. (یادداش...
-
بازدیدن
لغتنامه دهخدا
بازدیدن . [ دی دَ ] (مص مرکب ) دوباره دیدن . وادیدن . دیگرباره دیدن . مشاهده کردن : اگر بازبینم ترا شادمان پر از درد گردد دل بدگمان . فردوسی .برو زود کانجا فتاده ست اوی مگر بازبینیش یک باره روی . فردوسی .دریغ آن نبرده سوار دلیرکه بازش ندید آن خردمند ...
-
وا
لغتنامه دهخدا
وا. (حرف ) چون حرف عطفی برای اتباع و مزاوجه ها و گاه معنی تکرار و تأکید را رساند: رنگ و وارنگ ، جور و واجور و میتوان آن را بدل الف (آ) دانست درترکیباتی نظیر: رنگ وارنگ (رنگارنگ ) در تداول مردم تهران ، شوشتر و خراسان . || (پیشوند) وا (مزید مقدم ) گاه...
-
دیدن
لغتنامه دهخدا
دیدن . [ دی دَ] (مص ) مصدر دیگر آن به قیاس بینیدن و اسم مصدرش بینش است . (از یادداشت مؤلف ). نگریستن . رؤیت کردن . نگریدن . نگاه کردن . نظر انداختن . عیان . معاینه . مقابل آگهی یافتن و خبر. ابصار. لحاظ. ملاحظه . رؤیة. رؤیان . مشاهده . (یادداشت مو...