کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وادی
/vādi/
معنی
۱. [مجاز] سرزمین.
۲. [مجاز] فضا؛ جایگاه.
۳. گشادگی میان دو کوه؛ دره.
۴. رودخانه.
〈 وادی خاموشان: [قدیمی، مجاز] گورستان: ◻︎ عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ: ۵۳۲).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بادیه، بیابان، صحرا، کویر، هامون
۲. عرصه، میدان
۳. رود، مسیل، نهر، ≠ آبادی، شهر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وادی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بادیه، بیابان، صحرا، کویر، هامون ۲. عرصه، میدان ۳. رود، مسیل، نهر، ≠ آبادی، شهر
-
وادی
لغتنامه دهخدا
وادی . (اِخ ) علی الوادی مکنی به ابوالمعارک از محدثان بود و از مردی که وی از مقداد روایت دارد، روایت کرده است . و عیاش بن عباس القتبانی از وی روایت کرده است . (از لباب الانساب ص 255 ج 3) (انساب سمعانی ورق 575 ب ).
-
وادی
لغتنامه دهخدا
وادی . (اِخ ) عمربن داودبن زاذان غلام عثمان بن عفان که معروف به عمربن الوادی المغنی و از مهندسان روزگار ولیدبن یزیدبن عبدالملک بود. (معجم البلدان ).
-
وادی
لغتنامه دهخدا
وادی . (اِخ ) یحیی بن ابی عبیدةبن الوادی که در حدیث ثقه بوده . (معجم البلدان ).
-
وادی
لغتنامه دهخدا
وادی . (اِخ )نام جد ابوصالح سعداﷲبن نجابن الوادی البغدادی الحنبلی . وی از محدثان بود و از ابوالفضل محمدبن ناصر و ابوبکر محمدبن عبدالباقی الانصاری و جز آنها حدیث سماع کرد و وی از ابناء الاربعین سال 537 هَ . ق . بود. (لباب الانساب ص 255 ج 3) (انساب سمع...
-
وادی
لغتنامه دهخدا
وادی . (ع ص ) سائل . جاری . روان . صاحب اقرب الموارد در ذیل وَدْی آرد: وَدی الشی ُٔ، سال و منه اشتقاق الوادی لان الماء یجری و یسیل کما فی المغرب و المصباح . || (اِ) گشادگی میان کوهها یا تپه ها یابیشه ها که راهی است سیل را. دره . (از اقرب الموارد)(معج...
-
وادی
لغتنامه دهخدا
وادی . [ دی ی ] (ص نسبی ) منسوب به وادی القری از شهرهای قدیمی حجاز در نزدیک شام که گروهی به آن منسوبند. (لباب الانساب ص 254 ج 3).
-
وادی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - رودبار، رود. 2 - دَرّه . 3 - صحرا، بیابان .
-
وادی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اودِیَة] vādi ۱. [مجاز] سرزمین.۲. [مجاز] فضا؛ جایگاه.۳. گشادگی میان دو کوه؛ دره.۴. رودخانه.〈 وادی خاموشان: [قدیمی، مجاز] گورستان: ◻︎ عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ: ۵۳۲).
-
وادی
دیکشنری فارسی به عربی
وادي
-
وادی
واژهنامه آزاد
به معنی سرزمین یا قطعه ای از زمینی در یک سرزمین
-
واژههای مشابه
-
وادي
دیکشنری عربی به فارسی
دربند , تنگه , دره باريک وتنگ , گلو , حلق , دره تنگ , گلوگاه , ابکند , شکم , گدار , پر خوردن , زياد تپاندن , با حرص و ولع خوردن , پر خوري کردن , پر خوري , دره تنگ و عميق , داراي دره تنگ کردن , دره , وادي , ميانکوه , گودي , شيار
-
وَادِي
فرهنگ واژگان قرآن
وادي - محلي که سيلاب از آنجا ميگذرد - دامنه كوههاي بزرگ - درّه - سرزمین(به همين اعتبار شکاف ميان دو کوه را نيز وادي ميگويند ، و جمع اين کلمه اوديه ميآيد.در مجمع البيان گفته : کلمه وادي به معناي دامنه کوههاي بزرگ است ، البته دامنههاي پايين که همه آبه...
-
وادی النمل
لغتنامه دهخدا
وادی النمل . [ دِن ْ ن َ ] (اِخ ) در حکمةالاشراق باری حرص استعاره گردیده است : فاذا أتیت «وادی النمل » فانفض ذیلک : پس چون به وادی مورچگان برسی (یعنی حرص ) دامن را بیفشان . (از حکمةالاشراق چ و تفسیر هانری کربن ص 6).