کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وادار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وادار
/vādār/
معنی
ویژگی آن که به کاری واداشتهشده.
〈 وادار کردن: (مصدر متعدی)
۱. کسی را به کاری برانگیختن؛ تحریک کردن.
۲. مجبور کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. الزام، مجبور، ملزم
۲. تحریص، تحریک، تشویق
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
وادار
واژگان مترادف و متضاد
۱. الزام، مجبور، ملزم ۲. تحریص، تحریک، تشویق
-
وادار
لغتنامه دهخدا
وادار. (اِمص مرکب ) برانگیختن . بر کاری داشتن . تشویق . || بازایستاده شدن است از رفتار. (آنندراج از فرهنگ ترکتازان ). || بازداشت . منع. نهی . || حفظ. (ناظم الاطباء).
-
وادار
فرهنگ فارسی معین
(ص .) ناگزیر به انجام کاری یا پذیرش چیزی .
-
وادار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) vādār ویژگی آن که به کاری واداشتهشده.〈 وادار کردن: (مصدر متعدی)۱. کسی را به کاری برانگیختن؛ تحریک کردن.۲. مجبور کردن.
-
وادار
واژهنامه آزاد
ساکت شو (آران و بیدگل).
-
واژههای مشابه
-
وادار کردن
لغتنامه دهخدا
وادار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) واداشتن . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). مجبور کردن . ناگزیر کردن . ناچار کردن . الزام . (یادداشت مؤلف ). رجوع به واداشتن و الزام شود. || ترغیب کردن . تحریک کردن برانگیختن . رجوع به کلمه های مزبور شود. || نگاه دا...
-
وادار کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - تحریک کردن ، برانگیختن . 2 - مجبور کردن .
-
وادار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ادفع , ارغم , افرض , اقنع , التزم , حرض , له
-
وادار كرد
دیکشنری فارسی به عربی
استحث
-
با اصرار وادار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حافز
-
باصرار وادار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حرض
-
وادار یامجبور کردن
دیکشنری فارسی به عربی
صنع
-
بزور وادار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اجبر , زحام
-
وادار به تسلیک کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أخْضَعَ