کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واخوردگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
واخوردگی
معنی
(خُ دِ) (حامص .) 1 - از رواج و رونق افتادن . 2 - رد شدن . 3 - سرخوردگی ، یأس .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
واخوردگی
لغتنامه دهخدا
واخوردگی . [ خوَرْ / خُرْ دَ/ دِ ] (حامص مرکب ) حیرت . || سرخوردگی . واماندگی . || نومیدی . یأس . || رد شدن . || واپس زدگی . سرکوفتگی و آن اصطلاحی است از اصطلاحات مربوط به مکتب فروید روانشناس اتریشی و عبارت است از فراموش شدن امیال و غرایز که بر اثر ...
-
واخوردگی
فرهنگ فارسی معین
(خُ دِ) (حامص .) 1 - از رواج و رونق افتادن . 2 - رد شدن . 3 - سرخوردگی ، یأس .
-
جستوجو در متن
-
سرخوردگی
واژگان مترادف و متضاد
حرمان، دلزدگی، واخوردگی، وازدگی، یاس
-
غبن
لغتنامه دهخدا
غبن . [ غ ُ ] (ع اِمص ) سرخوردگی . واخوردگی و اندوه .
-
وازدگی
لغتنامه دهخدا
وازدگی . [ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی وازده . مردودی . واخوردگی .