کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
واخ
/vāx/
معنی
در هنگام ندبه و زاری یا در مقام تحسین و تعجب بر زبان میآورند؛ واخواخ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
واخ
لغتنامه دهخدا
واخ . (اِ) یقین است که دربرابر گمان باشد. (برهان ) (از سفرنامه ٔ شاه ایران از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء). محقق .بی شبهه . بی قیاس . (ناظم الاطباء). درواخ : گمان برم که بر او ملک تا ابد باقی است به صددلیل مبرهن گمان من شد واخ .فرخی س...
-
واخ
لغتنامه دهخدا
واخ . (صوت ) واه . وه . از اصوات تعجب است . || کلمه ای که در تحسین و تعریف و خوش آیندی استعمال میگردد. (ناظم الاطباء). کلمه ای است که در حالت دیدن چیزی خوب یا شنیدن خبری مرغوب مکرر بر زبان رانند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). کلمه ای است که چون از ...
-
واخ
فرهنگ فارسی معین
(اِصت .) (عا.) 1 - کلمه ای است دال به تأسف و حسرت . 2 - کلمه ای است دال بر تحسین و خوشایندی .
-
واخ
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عامیانه] vāx در هنگام ندبه و زاری یا در مقام تحسین و تعجب بر زبان میآورند؛ واخواخ.
-
واژههای مشابه
-
واخ واخ
لغتنامه دهخدا
واخ واخ . (صوت مرکب ) تکرار کلمه ٔ واخ در تکلم خوش آیندی از چیزی خوش . رجوع به واخ شود.
-
آخ و واخ
لهجه و گویش تهرانی
اظهار درد
-
آخ و واخ
فرهنگ گنجواژه
اظهار ناراحتی و درد، صدای درد یا لذت
-
آخ و واخ
فرهنگ گنجواژه
صدای درد، ناز و کرشمه. آخ و واخ کسی درآمدن
-
جستوجو در متن
-
آخ و اوخ
فرهنگ گنجواژه
آخ و واخ.
-
ایچ
لهجه و گویش گنابادی
iych در گویش گنابادی یعنی فریادی که هنگام درد و یا شکنجه از انسان خارج میشود ، آخ و واخ
-
وخ وخ
لغتنامه دهخدا
وخ وخ . [ وَ وَ ] (صوت مرکب ) کلمه ای است از توابع و آن را در محل انتعاش طبیعت و در وقت دیدن و شنیدن چیزی که طبع را خوش آید گویند. (برهان )(غیاث اللغات ) (آنندراج ). وه وه . (انجمن آرا). کلمه ای است که در وقت خوش آمدن چیزی گویند. (غیاث اللغات ).واخ و...
-
سنتریه
لغتنامه دهخدا
سنتریه . [ س َ ت َ ری ی َ ] (اِخ ) شهری است در غرب فیون پائین سودان آخر شهرهای مصر از نواحی واخ الثالثه . در سنتریه میوه فراوان است و انهار زیادی وجود دارد. ساکنین آن همه بربر هستند و عرب در آنجا کم است . (از معجم البلدان ).
-
چیر
لغتنامه دهخدا
چیر. (ص ) مخفف چیره . پیروز. غالب . مظفر. غالب . مسلط : کجا نام او شیده ٔ شیر بودهمیشه به جنگ اندرون چیر بود. فردوسی .اگر چند هستی تو در جنگ چیرنه من روبهم نیز تو شرزه شیر. فردوسی .او به می دادن جادوست به دل بردن چیرچیزها داند کردن به چنین باب اندر. ...