کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
واج
/vāj/
معنی
۱. (زبانشناسی) کوچکترین جزء زبان که باعث تمایز معنی میشود.
۲. [قدیمی] کلمه.
۳. [قدیمی] دعایی که زردشتیان در سر خوان طعام میخوانند.
۴. [قدیمی] زمزمه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سخن، کلام، گفتار
۲. حرف، صوت
۳. حیران، سرگردان، گیج، متحیر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
واج
واژگان مترادف و متضاد
۱. سخن، کلام، گفتار ۲. حرف، صوت ۳. حیران، سرگردان، گیج، متحیر
-
واج
لغتنامه دهخدا
واج . (اِ) گفتار و کلام و سخن . (ناظم الاطباء). || پرسش ، ابی واجی ؛ از من میپرسی : ابی واجی چرا بی نام و ننگی کسی کش عاشقه چش نام و چش ننگ ؟ باباطاهر(از انجمن آرا) و (آنندراج ). || واج ، امر به گفتن باشد یعنی بگو. (برهان ) (جهانگیری ). || (ص ) بی ن...
-
واج
فرهنگ فارسی معین
(ص .) گیج ، حیران .
-
واج
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - گفتار، کلام ، سخن . 2 - واچ ؛ دعا و وردی که زرتشتیان هنگام مراسم مذهبی می خوانند.
-
واج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vāč] vāj ۱. (زبانشناسی) کوچکترین جزء زبان که باعث تمایز معنی میشود.۲. [قدیمی] کلمه.۳. [قدیمی] دعایی که زردشتیان در سر خوان طعام میخوانند.۴. [قدیمی] زمزمه.
-
واج
واژهنامه آزاد
مَثَل
-
واژههای مشابه
-
وأج
لغتنامه دهخدا
وأج . [ وَءْج ْ ] (ع اِمص ) سخت گرسنگی . (منتهی الارب ). جوع شدید. (از اقرب الموارد).
-
واج واج
لهجه و گویش گنابادی
wajwaj در گویش گنابادی یعنی بدون تصمیم ، ناچار ایستادن ، خیره خیره نگاه کردن ، بدون واکنش بودن
-
واج واج
واژهنامه آزاد
واج واج:(wajwaj) در گویش گنابادی یعنی بدون تصمیم ، ناچار ایستادن ، خیره خیره نگاه کردن ، بدون واکنش بودن
-
BWR
واج 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← واکنشگاه آب جوشان
-
phoneme
واج 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] کوچکترین واحد آوایی تمایزدهندۀ معنی در هر زبان
-
واج 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ← عصبواج
-
vagotomy
واجبُری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] قطع ارتباط عصب واج
-
phonological 1, phonemic 1
واجشناختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] مربوط به واجشناسی