کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واثق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
واثق
/vāseq/
معنی
۱. اطمینانکننده؛ اعتماددارنده.
۲. محکم؛ استوار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پایدار، ثابت، محکم، مطمئن، معتمد، ≠ نامطمئن
دیکشنری
absolute, known
-
جستوجوی دقیق
-
واثق
فرهنگ نامها
(تلفظ: vāseq) (عربی) (در قدیم) دارای اطمینان ، مطمئن ؛ استوار ، قطعی ؛ دارای حسن ظن و اعتماد کننده.
-
واثق
واژگان مترادف و متضاد
پایدار، ثابت، محکم، مطمئن، معتمد، ≠ نامطمئن
-
واثق
لغتنامه دهخدا
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) (... الاول ) ابراهیم بن المستمسک بن الحاکم بامراﷲ از خلفای عباسی مصر معروف به واثق اول و کنیه ٔ او ابواسحاق بود. در 6 ذی القعده ٔ سال 740 هَ . ق . بجای برادرش مستکفی باﷲ سلیمان خلافت یافت ،ظاهراً پیش از او دو ماه منصب خلافت بی م...
-
واثق
لغتنامه دهخدا
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) (...الثانی ) لقب عمربن ابراهیم مکنی به ابوحفص از خلفای عباسی مصر که به سال 787 هَ . ق . بجای متوکل علی اﷲبه خلافت رسید و تا 791 هَ . ق . چهارسال خلافت داشت . (از قاموس الاعلام ترکی ). زامباور در معجم الانساب زمان به خلافت رسیدن ...
-
واثق
لغتنامه دهخدا
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) ادریس بن محمدبن عمربن عبدالمؤمن معروف به ابودبوس و ملقب به واثق ، بر پسر عم خود ابوحفص عمربن ابی ابراهیم (مرتضی ) پادشاه مراکش خروج و قصد مراکش کرد. مرتضی بگریخت و به دست یکی از بستگان ادریس کشته شد. در مرآت الجنان کنیت او ابوا...
-
واثق
لغتنامه دهخدا
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) از شاعران و خطاطان عثمانی و نام او ابراهیم است و به سال 1168 هَ . ق . درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
واثق
لغتنامه دهخدا
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) از شعرای عثمانی و نام اواحمد است . وی به جهت حسن خط به استنساخ کتب اشتغال داشت و در پایان عمر دچار جنون شد و به سال 1103 هَ . ق . در بیمارستان درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
واثق
لغتنامه دهخدا
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) حسن (میرزاحسن ) بیک ، یکی از شعرای هند که در دربار نیز منصبی عالی داشت و در عهد عالمگیر پادشاه از مقام خود صرف نظر کرد. از اوست :آیینه ای است بر سر راه عدم وجودهر کس رسید کرد نگاهی و درگذشت .(تذکره ٔ صبح گلشن ص 577).
-
واثق
لغتنامه دهخدا
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) قاسم بن محمدبن قاسم یکی از ملوک دوران اول حمودیه (بنوحمود) در جزیرةالخضراء (اندلس ) بود که در حدود سالهای (440 تا 450 هَ . ق . = 1048-1058 م ). فرمانروایی داشته است . پس از وی قلمرو فرمانروایی او توسط بنوعباد فتح شد و حکومت به د...
-
واثق
لغتنامه دهخدا
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) محمد چهارم معروف به واثق مرینی یکی از امرای بنی مرین است که در سال 788 هَ . ق . حکومت یافته . (از طبقات اسلام ص 49).
-
واثق
لغتنامه دهخدا
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) محمد واثق یکی از شاعران عثمانی در قرن یازدهم هجری بوده است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
واثق
لغتنامه دهخدا
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) مکهن لال قوم کایتهه یکی از شاعران هند و ساکن قصبه ٔ «ملانوان » از نواحی لکهنو بود. اشعار او دارای مضامین لطیفی است ، از اوست :شب سوی من راه از غلط افتاد خود کام مرابرگشت همچون روز من بشنید چون نام مرا. #حوران برند کحل بصر ازغبار...
-
واثق
لغتنامه دهخدا
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) نام یکی از شعرای اصفهان . از اوست :ای آنکه ترا زیاده از جان دارم در عشق تو نی سر و نه سامان دارم تا دل دارم درد تو دارم در دل تا جان دارم غم تو در جان دارم .(از تذکره ٔ صبح گلشن ص 576).
-
واثق
لغتنامه دهخدا
واثق . [ ث ِ ] (ع ص ) اعتماددارنده . (تاج العروس ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مطمئن : به همّت بلند و عقل کامل برزویه واثق گشتند. (کلیله و دمنه ). چون مزاج این باشد به چه تأویل خردمند بدان واثق تواند بود. (کلیله و دمنه ).گر خاص قرب حق نشوم واثقم بدان...
-
واثق
فرهنگ فارسی معین
(ثِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - اطمینان دارنده . 2 - استوار، محکم .