کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
TEU
واب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] ← واحد بیستپایی
-
واب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← واقعیت برافزوده
-
واژههای مشابه
-
وأب
لغتنامه دهخدا
وأب . [ وَ ءَ ] (ع مص ) خشم آگین گردیدن . (منتهی الارب ).
-
وأب
لغتنامه دهخدا
وأب . [ وَءْب ْ ] (ع ص ) کاسه ٔ کلان و فراخ . (منتهی الارب ): اناء وأب ؛ ای واسع. (اقرب الموارد). || سم سخت بهم چسبیده سر و سم سبک یاسم قبه دار بسیار درگیرنده زمین را یا سم نیکو بزرگ مقدار. شتر کلان جثه . || (مص ) شرمنده شدن . سردر کشیدن و ترنجیده ...
-
واژههای همآوا
-
وعب
لغتنامه دهخدا
وعب . [ وَ ] (ع ص ، اِ) راه گشاده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). راه گشاد و وسیع. (ناظم الاطباء). ج ، وعاب . (المنجد). || (مص ) تمام گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
بسانیدن
لغتنامه دهخدا
بسانیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) مشروب کردن وآب دادن . (ناظم الاطباء). و رجوع به بساناییدن شود.
-
twenty-foot equivalent unit
واحد بیستپایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] واحد اندازهگیری معادل یک بارگُنج بیستپایی که از آن برای شمارش بارگُنجها بر روی کشتی یا پایانههای بارگُنج استفاده میشود اختـ . واب TEU
-
غواب
لغتنامه دهخدا
غواب . [ غ َ واب ب ] (ع ص ، اِ) ج ِ غابّة. (منتهی الارب ). (اقرب الموارد).
-
هم تن
لغتنامه دهخدا
هم تن . [ هََ ت َ ] (ص مرکب ) هم جسم . هم جنس : مرغ خاکی ، مرغ آبی هم تنندلیک ضدانند وآب و روغنند.مولوی .
-
شواب
لغتنامه دهخدا
شواب . [ ش َ واب ب ] (ع ص ، اِ) ج ِ شابة، به معنی زن جوان . (از منتهی الارب ). و رجوع به شابة شود.
-
sophisticating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیچیده، خبره وپیشرفته کردن، سفسطه کردن، رنگ واب فریبنده زدن به، از اصالت و سادگی انداختن
-
sophisticates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیچیده، خبره وپیشرفته کردن، سفسطه کردن، رنگ واب فریبنده زدن به، از اصالت و سادگی انداختن