کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وآة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
وات
لغتنامه دهخدا
وات . [ ت َ ] (اِخ ) در اصطلاح اوستائی ، فرشته ٔ باد. در اوستا معمولا به معنی باد و گاهی اسم خاص «ایزدباد» میباشد. روز 22 ماه در محافظت این ایزد است در بندهشن واترنگبوی (بادرنگبوی ) گیاه مخصوص ایزدباد نامیده شده است . (از یشت ها ترجمه ٔ پورداود ج 2 ص...
-
وات
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) کلمه ، سخن .
-
وات
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پوستین .
-
وات
فرهنگ فارسی معین
[ انگ - فر. ] (اِ.) واحدی است که برای سنجش مقدار نیروی الکتریسیته بکار می رود و معادل است با مقدار یک ژول انرژی در یک ثانیه ، به عبارت دیگر هرگاه از یک سیم هادی آن قدر جریان الکتریسیته بگذرد که معادل یک ژول انرژی در یک ثانیه مصرف شود، گوییم به انداز...
-
وات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: watt] (فیزیک) vāt واحد قدرت الکتریسیته که برای ادامۀ جریان برق لازم میشود. Δ برگرفته از نام جیمز وات، مخترع دیگ بخار.
-
وات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] vāt ۱. حرف؛ سخن.۲. کلمه.
-
وات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] vāt پوستین.
-
جستوجو در متن
-
آوخ
واژهنامه آزاد
دریغ ، افسوس، واه
-
آوخ
واژگان مترادف و متضاد
آوه، افسوس، دریغ، دریغا، واه، هیهات
-
وخ
لغتنامه دهخدا
وخ . [ وَ / وُ ] (صوت ) کلمه ای است که در موقع خوش آیند بودن چیزی میگویند. (ناظم الاطباء). مرادف واه واه . (غیاث اللغات ) : خدا داده ست فوقی را چنین دردانه ای وخ هی که با انداز معشوقی هزاران عشوه ضم دارد. فوقی (آنندراج ). || علامت تعجب است .- وخ جان ...
-
العجب
لغتنامه دهخدا
العجب . [اَ ع َ ج َ ] (ع صوت ) شگفتا. ای شگفت . ای عجب . واه . واهاً. رجوع به عجب شود.
-
فافا
لغتنامه دهخدا
فافا. (ص ) بدیع. و اصل آن واه واه یعنی وه وه بوده (!) بمعنی خوب خوب ، و واو و فاء به یکدیگر تبدیل جسته اند. (آنندراج ). چیزی بدیع و نیکو.(اوبهی ). هر چیز نیکو و غریب . (برهان ) : تو همی گوی شعر تا فردابخشدت خواجه جامه ٔ فافا.بلجوهر (از یادداشت بخط مو...
-
واهیة
لغتنامه دهخدا
واهیة. [ ی َ ] (ع ص ) سست . (آنندراج ). || از هم افتاده . (غیاث اللغات ). || دریده . (آنندراج ). || تأنیث واه به معنی هرچیز مسترخی . (ازمنتهی الارب ). تأنیث واهی است . رجوع به واهی شود.
-
نعيب
دیکشنری عربی به فارسی
قارقار(کلا غ) , قارقار کردن (مثل کلا غ) , دادزدن , فرياد زدن , جيغ کشيدن , هو کردن , بوق زدن , صداي جغد , (اسکاتلند وشمال انگليس) فرياد اعتراض و بي صبري مثل عجب و واه وغيره
-
په په
لغتنامه دهخدا
په په . [ پ َه ْ پ َه ْ ] (اِ صوت ) کلمه ای است از توابع که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند. (برهان ). آفرین . زه .مخفف واه واه . (غیاث ). مکرر په . به به : روحانیان چو بینند ابکار فکر من په په زنند بر وی و نام خدا برند. کمال اسماعیل .دیده را و م...