کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هی بن بی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هی بن بی
لغتنامه دهخدا
هی بن بی . [ هََ ی ْ ی ُ ن ُ ب َی ی ] (ع اِ مرکب ) هیان بن بیان . کنایه است از آنکه او را و پدرش را کسی نشناسد. گویند: ماادری أی ﱡ هی بن بی هو؛ أی أی ﱡ الخلق هو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
هي
دیکشنری عربی به فارسی
خدا مانند , همسايگي , مجاورت , اهل محل
-
هِيَ
فرهنگ واژگان قرآن
او - آن (مؤنث)
-
هُیْ
لهجه و گویش گنابادی
hoy در گویش گنابادی یعنی آهای ، های. این واژه برای اشاره کردن و جلب توجه کسی به سخن مخاطب یا خود مخاطب بکار میرود.در گویش گنابادی یک واژه آوایی میباشد.
-
هِى
لهجه و گویش بختیاری
hey پیاپى، مکرر hey owved hey raft>:پیاپى آمد و رفت> .
-
هِّی کردن،هِی هِی
لهجه و گویش تهرانی
اسب را به حرکت انداختن
-
هی ٔهی
لغتنامه دهخدا
هی ٔهی ٔ. [ هَِ ءْ هَِ ءْ ] (ع اِ صوت ) آوازی که بدان شتر را به علف خوانند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کلمه ای است که بدان شتر را زجر کنند. (منتهی الارب ).
-
هی هی
لغتنامه دهخدا
هی هی . [ هََ هََ / هَِ هَِ ] (صوت ) عجب عجب . سخت عجیب . چه شگفت : قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی از هجر غافلی تو کت از جهان برآرد. خاقانی .گفت هی هی گفت تن زن ای دژم تا در این ویرانه خود فارغ کنم . مولوی .چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهومنه ز دست ...
-
هی هی
لغتنامه دهخدا
هی هی . [ هَِ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزرج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . دارای 463 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
هی هی جَبَلی قُمقُم
لهجه و گویش تهرانی
گداها با گفتن آن از کوزه ای که روی زمین گذاشته بودند آب فواره میزد
-
هی کردن
لغتنامه دهخدا
هی کردن . [ هََ / هَِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، راندن اسب و دیگر چارپایان باشد. به رفتن داشتن ستور را.
-
هی مری
لغتنامه دهخدا
هی مری . [ ] (ترکی ، اِ) لفظ ترکی است از الفاظ بارگیر که ترکان در مخاطبات خود آرند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
هی هاوند
لغتنامه دهخدا
هی هاوند. [ وَ ] (اِخ ) جزو طایفه ٔ چهارلنگ از ایل بختیاری ایران و مشتمل بر شعب ذیل : بسحاق ، پولادوند، عبدالوند، حاجی وند و عیسی وند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
-
اَکّه،()هی
لهجه و گویش تهرانی
صدای اعتراض