کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هیچ
/hič/
معنی
۱. ناچیز؛ اندک.
۲. بیهوده.
۳. [قدیمی] معدوم.
۴. [قدیمی] هر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ابداً، اصلاً، بهیچوجه، بیهوده، پوچ، تهی، خالی، صفر، نابود
دیکشنری
any, anything, none, nothing, naught, nil, no, null, zero
-
جستوجوی دقیق
-
هیچ
واژگان مترادف و متضاد
ابداً، اصلاً، بهیچوجه، بیهوده، پوچ، تهی، خالی، صفر، نابود
-
هیچ
لغتنامه دهخدا
هیچ . (اِ، ص ، ق ) چیزی : در این صندوق جزجامه هیچ نبود. (یادداشت مرحوم دهخدا) : آگه شدم که خدمت مخلوق هیچ نیست هست از همه گزیر و ز اﷲ ناگزیر. سوزنی .پس بگفتند پند و هیچ نگفت می کشیدند و او دگر می خفت . اوحدی .- به هیچ ؛ به چیزی : از یاد تو غافل نتوا...
-
هیچ
فرهنگ فارسی معین
1 - (ق .) اصلاً، ابداً. 2 - (ص .) نیست ، نابود. 3 - پوچ ، بی اعتبار. 4 - آیا، هیچ می دانی ¿.
-
هیچ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ایچ، هیش› hič ۱. ناچیز؛ اندک.۲. بیهوده.۳. [قدیمی] معدوم.۴. [قدیمی] هر.
-
هیچ
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ečči طاری: ečči / eč طامه ای: ečči / eč طرقی: ečči / eč کشه ای: ečči / eč نطنزی: hučči
-
هیچ
دیکشنری فارسی به عربی
ابدا , اي , تافه , صفر , لا شيء , لا شيي
-
واژههای مشابه
-
nulligravida
هیچبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] زنی که هرگز باردار نشده است
-
nullipara
هیچزا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] زنی که تا بهحال زایمانی نداشته است
-
هیچ وجه
فرهنگ واژههای سره
هیچگونه
-
هیچ وقت
فرهنگ واژههای سره
هیچگاه
-
هیچ چیز
لغتنامه دهخدا
هیچ چیز. (ق مرکب ) چیزی . به چیزی . || (ص مرکب ) بی اعتبار. بی ارزش . (فرهنگ فارسی معین ).- به همه هیچ چیز خریدن ؛ بضاعت فراوان در مقابل متاع بی ارزشی دادن . (فرهنگ فارسی معین ).- به هیچ چیز برنگرفتن ؛ ارزش ننهادن . به چیزی نشمردن . (فرهنگ فارسی مع...
-
هیچ کاره
لغتنامه دهخدا
هیچ کاره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) ردی . پست . که به هیچ کار نیاید: عسیقة؛ شراب هیچ کاره ٔ بسیارآب . مصران الفار؛ نوعی از خرمای هیچ کاره . (منتهی الارب ). || کسی که کاری و شغلی ندارد. آنکه برای کاری شایسته نیست . || کنایه از مردم ضعیف و بی اعتبار و فرو...
-
هیچ کس
لغتنامه دهخدا
هیچ کس . [ ک َ ] (ضمیر مبهم مرکب ) کسی . شخصی . (فرهنگ فارسی معین ). || (ص مرکب ) ناچیز. بی چیز. بی ارزش . نالایق . (فرهنگ فارسی معین ). فعل و ضمیر آن مفرد آید. (از مفرد و جمع معین ص 218). رجوع به هیچ و ترکیب هیچ کس شود.
-
هیچ گاه
لغتنامه دهخدا
هیچ گاه . (ق مرکب ) هیچ وقت . هرگز : گر کند هیچ گاه قصد گریزخیز ناگه به گوشش اندر میز.خسروی .