کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیولانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هیولانی
/hayulāni/
معنی
مادی؛ جسمی؛ ظاهری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیولانی
لغتنامه دهخدا
هیولانی . [ هََ ] (ص نسبی ) منسوب به هیولی . (از اقرب الموارد). «هیولا» که ماده ٔ هر شی ٔ را گویند و در حالت نسبت نون زاید هم می آورند چنانکه در حقانی و ربانی و روحانی الف و نون زاید است . (غیاث اللغات ). مادی . جسمانی : با تو از قوت هیولانی ستد و دا...
-
هیولانی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (ص .) مادی .
-
هیولانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [عربی: هیولانیّ، منسوب به هیولی hayulā] [قدیمی] hayulāni مادی؛ جسمی؛ ظاهری.
-
جستوجو در متن
-
هیولی
لغتنامه دهخدا
هیولی . [ هََ لی ی ] (ص نسبی ) هیولانی . منسوب به هَیولی ̍. (از اقرب الموارد). رجوع به هَیولی ̍ شود.
-
مادی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پولپرست، پولدوست، پولکی، مالپرست، مالدوست ۲. خسیس، مقتصد، ممسک ۳. مادهگرا، ماتریالیست، مادیگرا ۴. مادنژاد ۵. عنصری ۶. جرمانی، جرمدار، جسمی، جسمانی، هیولانی ≠ معنوی ۷. منسوب به ماده
-
هیولی
لغتنامه دهخدا
هیولی . [ هََ لا / هََ ی ْ یو لا ] (ع اِ) پنبه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قطن . (اقرب الموارد). پیشینیان سرشت جهان را بدان تشبیه کرده اند و نسبت بدان هیولی ّ و هیولانی است . (از اقرب الموارد).
-
آن
لغتنامه دهخدا
آن . (ع پسوند)َان . در عربی چون پیش از یاء نسبت درآید شدت و مبالغه ٔ انتساب راست . و گفته اند برای تعظیم و تأکید است : باقلانی . بحری ، بحرانی (شدیدالحمرة). برّی ، برّانی .تحتانی . جسدانی . جسمی ، جسمانی . حقانی . دَیرانی (خداوند دیر). ربّی ، ربّانی...
-
عقل
لغتنامه دهخدا
عقل . [ ع َ ] (ع اِ)خرد و دانش و دریافت یا دریافت صفات اشیاء از حسن وقبح و کمال و نقصان و خیر و شر، یا علم به مطلق امور به سبب قولی که ممیز قبیح از حسن است ، یا بسبب معانی و علوم مجتمعه در ذهن که بدان اغراض و مصالح انجام پذیر است ، یا به جهت هیئت نیک...
-
اصلی
لغتنامه دهخدا
اصلی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به اصل . رجوع به اصل شود. || خلاف فرعی . (قطرالمحیط). مقابل فرعی . || بنیادی . (لغات فرهنگستان ). بنلادی . اساسی . (ناظم الاطباء). || در نزد صرفیان ، خلاف حرف زاید. (از قطر المحیط).- حروف اصلی (اصلیة) ؛ حروفی که در صرف ک...
-
قوت
لغتنامه دهخدا
قوت . [ ق ُوْ وَ ] (ع اِ) قوة. نیرو. قدرت . توانایی . (آنندراج ). توان . زور : قوت جبریل از مطبخ نبودبود از دیدار خلاق ودود. مولوی .دل بدو دادند ترسایان تمام خود چه باشدقوت تقلید عام . مولوی .ج ، قوا. در فارسی بالفظ دادن و گرفتن و فروریختن مستعمل . (...
-
حجةالاسلام تبریزی
لغتنامه دهخدا
حجةالاسلام تبریزی . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ اِ م ِ ت َ ] (اِخ ) میرزا محمدتقی بن ملامحمد مامقانی الاصل تبریزی المولد والمسکن متخلص به «نیر» و مشهور به حجةالاسلام از علما و دانشمندان اوائل قرن چهاردهم آذربایجان . علاوه بر مراتب علمی ، قریحه ٔ شعری او هم بس...