کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیه
لغتنامه دهخدا
هیه . [ هََ ی ْه ْ ] (ع ص ) آنکه دور دارند او را و یکسو کنند جهت چرکینی جامه ٔ وی . (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
هیه هیه
لغتنامه دهخدا
هیه هیه . [ هی هَِ هی هَِ ] (ع صوت )کلمه ٔ استزادت است و گاهی بدان چیزی را رانند و طردکنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
حیه
واژگان مترادف و متضاد
۱. افعی، مار ≠ عقرب، رتیل، کژدم ۲. زنده، جاندار ≠ بیجان ۳. پویا، پرتلاش ۴. استوار، قوی، محکم
-
حیه
فرهنگ فارسی معین
(حَ یَّ) [ ع . حیة ] (اِ.) مار، افعی . ج . حیات .
-
حیه
لغتنامه دهخدا
حیه . [ ح َ هَِ ] (ع صوت ) زجر است میشان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حیه
لغتنامه دهخدا
حیه . [ ح َی ْ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. کوهستانی ، معتدل ودارای 190 تن سکنه است . آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6...
-
حیه
لغتنامه دهخدا
حیه . [ ح َی ْه ْ ] (ع صوت ) زجر است مر خران را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حَیَّة] [قدیمی] hayye = حی
-
حیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حَیَّة] (نجوم) hayye از صورتهای فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل مار؛ حیةالحوّا.
-
جستوجو در متن
-
hayey
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هیه
-
ته
لغتنامه دهخدا
ته . [ ت َه ْ ] (اِ) زیر و پایین را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء) : ز شرم دایه سر در ته فکنده زبان بسته ز پاسخ ، لب ز خنده . (ویس و رامین ).آقای دکتر معین آرد: معنی نخست آن (ته ) خالی است از اوستائی «توسن » (خالی شدن )، پهلوی «توهیک » (تهی و خالی )،...