کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هین
/hayyen/
معنی
۱. آسان.
۲. ضعیف و خوار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هین
لغتنامه دهخدا
هین . (اِ) سیل . سیلاب . (فرهنگ اسدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : از کوهسار دوش به رنگ می هین آمد ای نگار می آور هین . دقیقی .هینی به گاه جنگ به تک خاسته ز کوه هین بزرگ بازنگردد به هین و هی . منوچهری .- هین آمدن ؛ سیل آمدن . سیل جاری شدن .- هین گرفتن ...
-
هین
لغتنامه دهخدا
هین . (اِخ ) دهی است جزء دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه . دارای 132 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
هین
لغتنامه دهخدا
هین . (صوت ) آوازی که بدان خر را زجر کنند : هان و هینش کنم از حکمت زیرا خربازگردد ز ره گمره به هان و هین . ناصرخسرو.- هین و هی ؛ حکایت صوت بازداشتن و منع کردن کسی یا چیزی از حرکت : هین بزرگ بازنگردد به هین و هی .منوچهری .
-
هین
لغتنامه دهخدا
هین . (صوت ) کلمه ای است که بجهت تأکید گویند یعنی بشتاب و زود باش . (انجمن آرا) (آنندراج ). کلمه ای است به معنی زود و شتاب و تعجیل که درمحل تأکید و امر گویند یعنی زود باش و بشتاب . (برهان ). شتاب فرمودن است . (لغت نامه ٔ اسدی ) : از کوهسار دوش به ر...
-
هین
لغتنامه دهخدا
هین . [ هََ ] (ع ص ) نرم . || آسان . || سبک . (منتهی الارب ).
-
هین
لغتنامه دهخدا
هین . [ هََ ی ْ ی ِ /هََ ی ِ ] (ع ص ) نرم و آسان . (منتهی الارب ). سهل . (اقرب الموارد). || ضعیف و ذلیل . (اقرب الموارد). سست و خوار. || سبک . (منتهی الارب ).
-
هین
فرهنگ فارسی معین
(هِ) (اِ.) سیل ، سیلاب .
-
هین
فرهنگ فارسی معین
(هِ) (شب جم .) 1 - کلمة تأکید به معنی زودباش ، شتاب کن . 2 - کلمة اشاره به معنی این و اینک . 3 - کلمة تنبیه به معنی : هان ، آگاه باش .
-
هین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] hayyen ۱. آسان.۲. ضعیف و خوار.
-
هین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) hin ۱. صدایی برای به حرکت درآوردن مَرکب.۲. (شبهجمله) [قدیمی] در مقام تٲکید و تعجیل گفته میشود؛ هان؛ آگاه باش: ◻︎ هین رها کن بدگمانی و ضلال / سرقدم کن چونکه فرمودت تعال (مولوی: ۷۴۰).
-
هین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hin سیل؛ سیلاب: ◻︎ از کوهسار دوش بهرنگ می / هین آمد ای نگار میآور هین (دقیقی: ۱۰۴).
-
هین
لهجه و گویش تهرانی
جهت حرکت حیوانات گفته می شود.
-
هین
واژهنامه آزاد
هین بر وزن مین :اسم صوت برای حرکت خر .
-
واژههای مشابه
-
هَيِّنٌ
فرهنگ واژگان قرآن
آسان وسبک - ناچيز و سبک