کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیمَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیمَه
لهجه و گویش بختیاری
hima فضولات خشکشده دام که بهعنوان سوخت مصرف شود.
-
واژههای مشابه
-
هیمه
واژگان مترادف و متضاد
چوبخشک، حطب، هیزم
-
هیمه
لغتنامه دهخدا
هیمه . [ م َ / م ِ / هََ / هَِ م َ / م ِ ] (اِ) هیزم سوختنی . (برهان ). هیزم سوختنی و به فتح نیز آمده است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : در او آتشی روشن افروخته بر او هیمه خروارها سوخته . نظامی .در او ده پانزده من عود چون مشک بسوزاندی بجای هیمه ٔ خشک ...
-
هیمه
لغتنامه دهخدا
هیمه . [ هََ / هَِ م َ / م ِ ] (اِ) گوشتابه . (برهان ). رجوع به مدخل بعد شود.
-
هیمه
فرهنگ فارسی معین
(هِ مِ) (اِ.) هیزم .
-
هیمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hime خاروخاشاک که به درد سوختن بخورد؛ هیزم؛ سرشاخۀ خشک درخت.
-
هیمه
لهجه و گویش تهرانی
هیزم
-
هیمه
واژهنامه آزاد
چوب
-
fire place, cheminée (fr.)
هیمهسوز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] نوعی بخاری که معمولاً داخل دیوار نصب میشود
-
هیمه دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] himedān هیزمدان؛ جای ریختن هیمه؛ انبار هیزم.
-
fuel loading
بارگیری هیمه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] بار زدن هیزم بهنحویکه معمولاً مجموعهای از آنها را به اندازۀ یک نوبت بار با بافه به هم میبندند
-
هیمِه دون
لهجه و گویش بختیاری
hime-dun هیمهدان، انبار هیمه.
-
funeral pyre, funeral pile
هیمۀ آتشسپاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] پشتهای از چوب و مواد سوختنی برای سوزاندن جسد