کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیم
لغتنامه دهخدا
هیم . (اِ) هیمه .هیزم سوختنی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : دلم مرگ پسرعم سوخت و در جانم زد آن آتش که هیمش عرق شریان گشت و دودش روح حیوانی .خاقانی .
-
هیم
لغتنامه دهخدا
هیم . (ع ص ، اِ) ج ِ اهیم . (اقرب الموارد). شتران تشنه . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ).
-
هیم
لغتنامه دهخدا
هیم . [ هََ ] (ع مص ) شیفته گشتن به عشق . (دهار). دوست داشتن زن را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || عاشق گردیدن و سرگشته و شیفته شدن از عشق و رفتن بغیر اراده و مراد. (آنندراج ) (اقرب الموارد). شیفته شدن به عشق و روی بنهادن به جایی . (المصادر زوزنی ...
-
هیم
لغتنامه دهخدا
هیم . [ هََ ی َ ] (فعل ) صورتی و تلفظی محلی از کلمه ٔ «هستم » یعنی موجودم و حیات دارم و حاضرم . (از آنندراج ) (از برهان ) : هیم به پله ٔ نیکی کم از سپندانی به پله ٔ بدی اندر هزار سندانم .سوزنی .
-
هیم
لغتنامه دهخدا
هیم . [ هَُ ی ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هَیام و هُیام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به هیام شود.
-
واژههای مشابه
-
هِيمِ
فرهنگ واژگان قرآن
شتراني که مبتلا به بيماريي شده اند که هرچه آب مي نوشند سيراب نمي شوند - ريگزار (کلمه هيم جمع هيماء است ، و هيماء آن شتري را گويند که مبتلا به بيماري هُيام شده و بيماري هيام آفتي است که شتران بدان مبتلا ميشوند ، مانند بيماري استسقاء در آدميان ، که حي...
-
هیم ا
لغتنامه دهخدا
هیم ا. [ هََ مُل ْ لاه ] (ع سوگند) سوگند با خدای . قسم به خدا. (منتهی الارب (از اقرب الموارد). ایم اﷲ، به ابدال . (از اقرب الموارد). رجوع به هیم شود.
-
جستوجو در متن
-
اهیم
لغتنامه دهخدا
اهیم . [ اَ هَْ ی َ ] (ع ص )اشتر تشنک زده . ج ، هیم . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ).
-
هیام
لغتنامه دهخدا
هیام . [ هََ ](ع اِ) ریگ روان و پیوسته ریزان یا ریگستان خشک باریک خاک . (اقرب الموارد) (آنندراج ). ریگ نرم و باریک . (مهذب الاسماء). ج ، هُیُم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
تا
لغتنامه دهخدا
تا. [ تَل ْ لا هَِ ] (ع سوگند) (از: ت + اﷲ) ت ، حرف قسم عربی است که در اول اﷲ درآید و آنرا جر دهد و در فارسی مرادف باﷲ، واﷲ، قسم بخدا، بخدا قسم ، سوگندی با خدای است ، و در تازی نیز معادل ایم اﷲ و هیم اﷲ است .
-
شیفته گشتن
لغتنامه دهخدا
شیفته گشتن . [ ت َ / ت ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) شیفته گردیدن . شیفته شدن . عاشق گشتن . دل دادن . (یادداشت مؤلف ): هیم ، هیمان ؛ شیفته گشتن به عشق . (دهار) : نوبه نو شیفته گردم چو به من نوبه نو پیک خیالش برسد.خاقانی .
-
وا
لغتنامه دهخدا
وا. [ وَل ْ لاه / وَل ْ لا هَِ / وَل ْ ل َه ْ ] (ع سوگند) سوگند بخدا. قسم بخدا. بخدا سوگند. بخدا قسم . باﷲ. تاﷲ. ایم اﷲ. هیم اﷲ. سوگند بخدای : حقا که ندارد بر او دنیا قیمت واﷲ که ندارد بر او گیتی مقدار. فرخی .گر او را خرمنی از ما گشایدز ما واﷲ که یک ...
-
هی
لغتنامه دهخدا
هی . [ هََ ] (فعل ) به زبان دری و هندی به معنی هست . (انجمن آرا) (برهان ) (غیاث اللغات ) : هیم به پله ٔ نیکی ز یک سپندان کم به پله ٔ بدی اندر هزار سندانم . سوزنی .گفت یارب گر تو را خاصان هی اندکه مبارک دعوت و فرخ پی اند. مولوی .ساقی اگرت هوای ما هی ج...