کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیلاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هیلاج
/hilāj/
معنی
نشانهای در نجوم که بهوسیلۀ آن طول عمر کسی را پیشگویی میکردند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیلاج
لغتنامه دهخدا
هیلاج . [ هََ / هَِ / هی ] (اِ) این لغت یونانی است و بعضی گویند هندی است ومعنی آن چشمه ٔ زندگانی باشد و آن را منجمان فارس «کدبانو» گویند و آن دلیل جسم مولود است چنانکه کدخدا دلیل روح باشد و کیفیت و کمیت عمر مولود را از این دو دلیل استخراج کنند. (از ب...
-
هیلاج
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِ.) زایچة مولود، حسابی که ستاره شناسان توسط آن به احوال فرد و کمیّت عُمر او پی می برند.
-
هیلاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] [قدیمی] hilāj نشانهای در نجوم که بهوسیلۀ آن طول عمر کسی را پیشگویی میکردند.
-
جستوجو در متن
-
هیلاجیت
لغتنامه دهخدا
هیلاجیت . [ هََ / هی جی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) عمل هیلاج . سمت هیلاج .
-
کدخداه
لغتنامه دهخدا
کدخداه . [ ک َ خ ُ ] (اِ مرکب ) از کده (خانه ) و خداه (رب ). (از مفاتیح العلوم خوارزمی ). کوکب مُبتَزّ بر هیلاج و آن در علم احکام نجوم دلالت بر کمیت عمر کند. (یادداشت مؤلف ). کدخدا. (فرهنگ فارسی معین ). کوکب ناظر به هیلاج به اتصال حقیقی و از آن کمیت...
-
هیالج
لغتنامه دهخدا
هیالج . [ هََ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ هیلاج . هیالج خمسة؛ آفتاب و ماه و طالع و سهم السعاده و جزء اجتماع یا استقبال و آنها ادله ٔ عمر باشند در علم احکام نجوم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به هیلاج شود.
-
جاویدبقا
لغتنامه دهخدا
جاویدبقا. [ ب َ] (ص مرکب ) باقی . همیشه . پیوسته . دائم : تیسیر نمودند و براهین بفزودندهیلاج نمودند که جاویدبقائی . خاقانی .رجوع به جاوید شود.
-
بیت الحیات
لغتنامه دهخدا
بیت الحیات . [ ب َ تُل ْ ح َ ] (اِخ ) بیت الحیوة. آن برج که در وقت ولادت طالع مولود بود. (آنندراج ) (شرفنامه ) : بس که بیت الحیات را ز نخست شیر نر دیده ام ز طالع خویش . خاقانی .باد آن سعادات ابد بیت الحیاتت رامددهیلاج عمرت را عدد غایات اقصی داشته .خا...
-
ذروثیوس
لغتنامه دهخدا
ذروثیوس . [ ] (اِخ ) ابن القفطی گوید عالمی ریاضی از مردم روم و مشهور است و او را در علم فلک و احکام نجومیه ید طولی و تصانیفی است که نزد اهل این دانش شهرت دارد. و از جمله ٔ تصانیف او کتاب الخمسة است که محتوی چند کتاب است ، کتاب اول در موالید و کتاب دو...
-
کدبانو
لغتنامه دهخدا
کدبانو. [ ک َ ] (اِ مرکب ) بی بی و خاتون و بزرگ خانه را گویند چه کد بمعنی خانه و بانو بمعنی بی بی و خاتون باشد. (برهان ) (آنندراج ). بانوی بزرگ خانه و سرای . (از انجمن آرای ناصری ). خانم . مَهیرَه . (زمخشری ) (دهار). بانوی خانه . خدیش . (یادداشت مؤل...
-
یاریگر
لغتنامه دهخدا
یاریگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) (مرکب از یاری + ادات فاعلی «گر») مددکار. (از آنندراج ). ممد و معاون . (آنندراج ذیل یارمند). عون . عوین . رافد. (منتهی الارب ). مساعد. کمک کننده . یارمند : گفت [ کیومرث ] مرا یاریگر خدای بسنده است . (ترجمه ٔ طبری ).جاودان شاد...
-
مولد
لغتنامه دهخدا
مولد. [ م َ ل ِ ] (ع اِ) زمان ولادت . (آنندراج ) (غیاث ). هنگام زادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هنگام تولد. زایچه . گاه زادن . هنگام زادن . زمان زادن . سال ولادت . تاریخ ولادت . (یادداشت مؤلف ). || جای زادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای...
-
تسییر
لغتنامه دهخدا
تسییر. [ ت َ س ْ ] (ع مص ) راندن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || از شهر بیرون کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (ازآنندراج ) (ناظم الاطباء). اخراج کردن کسی از شهری به شهری دیگر...
-
تیسیر
لغتنامه دهخدا
تیسیر.[ ت َ ] (ع مص ) آسان زای شدن شترمادگان و گوسپندان کسی : یسر الرجل تیسیرا. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || بسیار شدن نسل اشتر و گوسفند. (زوزنی ). بسیار شدن نسل و شیر گوسفند. (تاج المصادر بیهقی ). بسیار شیر و یا بسیار بچه گر...