کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیع
لغتنامه دهخدا
هیع. [ هََ ] (ع مص ) گسترده گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بر روی زمین پهن و گسترده شدن . (از اقرب الموارد). || نالیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گرسنه شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || طپیدن .(منتهی الارب ). || تنگ دل شدن ...
-
واژههای همآوا
-
حیا
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزرم، حجب، خجلت، شرمساری، شرم، عار ۲. ملاحظه ۳. باران، مطر
-
حیا
فرهنگ واژههای سره
آزرم، شرم
-
هیا
لغتنامه دهخدا
هیا. [ هََ ] (ع حرف ندا) از حروف ندا است برای بعید و اصل آن ایا است به معنی یا، ای . (از اقرب الموارد).
-
هیا
لغتنامه دهخدا
هیا. [ هی یا ] (ع اِ) لغتی است در ایّا. (از اقرب الموارد). رجوع به ایّا شود.
-
حیا
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - باران . 2 - فراخی سال .
-
حیا
لغتنامه دهخدا
حیا. [ ح َ ] (از ع ، اِ) فراخی سال و حال . || باران . و بمد آخر [ حیاء ] نیز آمده . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). باران بهاری . (دهار). باران که زمین زنده کند. (مهذب الاسماء). || گیاه از آنجا که از باران ناشی میشود. || پیه و روغن . (اقرب الموارد). ||...
-
حیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حیاء] hayā شرم.
-
جستوجو در متن
-
هیوع
لغتنامه دهخدا
هیوع . [ هَُ] (ع مص ) هیع. هیعة. هیعوعة. هیعان . بددل گشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بددل شدن . (المصادر زوزنی ). ترسیدن . بددلی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ترسیدن و بی تابی و فزع کردن . (از اقرب الموارد). || گرسنه شدن . (منتهی الارب ). رجوع به ه...
-
بعة
لغتنامه دهخدا
بعة. [ ب ُع ْ ع َ ] (ع اِ) شتر بچه که در میان نتاج زاید و آنکه در اول نتاج زاید آنرا رُبَع خوانند و آنکه در آخر نتاج زایدآنرا هُیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
حریص شدن
لغتنامه دهخدا
حریص شدن . [ ح َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) هلع. (ترجمان عادل ). الهاف . طزع . طمع. طماع . طماعیة. تطمع. لهج . ولع. فغم . اعالة. اعوال . تلهجم . خشر: هیع، هیعة؛ سخت حریص شدن . (منتهی الارب ).
-
گرسنه شدن
لغتنامه دهخدا
گرسنه شدن . [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِ ن َ /ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) احتیاج به طعام پیدا کردن . اشتها پیدا کردن . گرسنه گشتن . اِنهقاع . تَقَع. تَنَحﱡس . جوعة. عَلَة. هَیع. هَفوَة. هَجف . (منتهی الارب ).
-
گداخته شدن
لغتنامه دهخدا
گداخته شدن . [ گ ُ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ذوب شدن . آب شدن . حل شدن : نحول ؛ گداخته شدن تن . (مجمل اللغه ). حرض ؛ گداخته شدن . (دهار). گداخته شدن از اندوه یا از عیش . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). انهمام ؛ گداخته شدن . (تاج المصادر بی...