کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیستریک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هیستریک
/hist[e]rik/
معنی
۱. ناشی از هیستری.
۲. مبتلا به هیستری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیستریک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: hystérique] (روانشناسی) hist[e]rik ۱. ناشی از هیستری.۲. مبتلا به هیستری.
-
واژههای مشابه
-
hysterical neurosis
رواننژندی هیستریک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نوعی اختلال رواننژندانه که با گسترۀ وسیعی از نشانههای جسمی و روانی منتج از حالت تجزیهای (dissociative) همراه است
-
جستوجو در متن
-
hysterically
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هیستریک
-
hystericky
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هیستریک
-
hystericus
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هیستریک
-
hysterical
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هیستریک
-
hysteriac
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هیستریک
-
histrionic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هیستریک، مربوط به نمایش
-
hysteric
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هیستریک، دارای هیجان شدید یا هیستری
-
هاروکور
لغتنامه دهخدا
هاروکور. [ رُ ] (اِخ ) ادموند. رمان نویس ، شاعر و مخترع دراماتیک فرانسوی که در سال 1856 م . در بورمون متولد شد. نخستین اثر وی افسانه ٔجنس ها اشعار هیستریک که از سال 1883م . با نام مستعار «سیر دو شامبلی » انتشار یافت و از نیروی تصور گستاخانه ای حکایت ...
-
مالیخولیا
لغتنامه دهخدا
مالیخولیا. (معرب ، اِ) به معنی مالیخ است که کوفت و خلل دماغی و سودا و خیال خام باشد. گویند یونانی است . (برهان ). خلل دماغی و سودا و خیال خام و صحیح مالنخولیا به نون . (غیاث ). خلل دماغی و سودا و خیال خام و صحیح ملنخلیا است . (آنندراج ) . مصحف مالنخو...
-
زبدة
لغتنامه دهخدا
زبدة. [ زُ دَ ] (ع اِ) کفک شیر و سر آن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (لسان العرب ). || پاره ای مسکه . (دهار). کره ٔ شیر. (القاموس العصری عربی - انگلیسی ). مسکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (نصاب ) (غیاث اللغات ). کره . (فرهنگ نظام ) : کشک ...