کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیدروالکتریک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هیدروالکتریک
/hidro'elekt[e]rik/
معنی
صنعت تولید الکتریسیته از نیروی آب؛ برقابی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
hydroelectric, hydroelectricity
-
جستوجوی دقیق
-
هیدروالکتریک
لغتنامه دهخدا
هیدروالکتریک . [ رُ اِ ل ِ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فیزیک ) تولید برق بوسیله ٔ نیروی آب . برای این منظور معمولاً توربین هایی میسازند که بوسیله ٔ فشار آب میچرخد وتولید الکتریسته مینماید. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
هیدروالکتریک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: hydroélectrique] (برق) hidro'elekt[e]rik صنعت تولید الکتریسیته از نیروی آب؛ برقابی.
-
جستوجو در متن
-
کورز
لغتنامه دهخدا
کورز. [ ک ُ رِ ](اِخ ) یکی از ایالات فرانسه است . و مرکز آن «تول » و شهرهای مهم آن : اوسل و بریو است . این ایالت از سه ولایت و سی بلوک و 289 بخش تشکیل یافته و مساحت آن در حدود 5888 متر مربع است و 242800 تن سکنه دارد. از نظر محصول فقیر، اما شراب آنجا ...
-
تنسی
لغتنامه دهخدا
تنسی . [ ت ِ ن ِ ] (اِخ ) رودی است در مشرق ممالک متحده ٔ امریکای شمالی که در ساحل چپ رود اوهایو (شعبه ٔ می سی سی پی ) به آن می ریزد و 1060000 گز طول دارد و در آن تأسیسات هیدروالکتریک و آبیاری احداث شده است که اهمیت فراوان دارد. و این رود ایالت تنسی ...
-
اطریش
لغتنامه دهخدا
اطریش . [ اُ ] (اِخ ) . اُتریش نام یکی از ممالک فرنگ است و نام دیگرش آستریا و نمسه است . (فرهنگ نظام ). مأخوذ از فرانسه ، اتریش . نمسه . (ناظم الاطباء). و در ذیل اتریش آرد: یکی از ممالک فرنگستان که نمسه نیز گویند. (ناظم الاطباء). کشوری است جمهوری وا...
-
سد
لغتنامه دهخدا
سد. [ س َدد/س َ ] (از ع ، اِ)بند بسته ٔ هر چیز. حایل میان دو چیز. (مهذب الاسماء). بنایی که در جلو آب کنند. هر چیز که جلو آب گذارندتا مانع جریان شود. بازداشت و مانع. حایل و حاجز و فاصل . حد و بند. بندروغ . (ناظم الاطباء) : هم ز پیش آب حیوان سدّ ظلمت ب...