کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عطیه الهی
دیکشنری فارسی به عربی
هيبة
-
جذبه روحانی
دیکشنری فارسی به عربی
هيبة
-
گیرایی
دیکشنری فارسی به عربی
هيبة
-
گیرش
دیکشنری فارسی به عربی
هيبة
-
فره
دیکشنری فارسی به عربی
هيبة
-
هیبت
فرهنگ فارسی معین
(هِ بَ) [ ع . هیبة ] (اِ.) 1 - ترس ، هول . 2 - شکوه ، عظمت .
-
قاضی بدیعی دمشقی
لغتنامه دهخدا
قاضی بدیعی دمشقی . [ ب َ ی ِ دِ م ِ ] (اِخ ) یوسف قاضی موصل ، ادیبی است فاضل و منشی که در نظم و نثر و صنعت انشاء دستی توانا داشته و از مشاهیر فضل و ادب می باشد. بعضی از اهل ادب او را با بدیع الزمان همدانی توأم شمرده و گروهی وی را مقدم دارند و کتاب ذ...
-
هیبت
لغتنامه دهخدا
هیبت . [ هََ ب َ ] (ع اِ) هیبة. ترس و بیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : صورت خشمت ار ز هیبت خویش ذره ای را به خاک بنمایدخاک دریا شود بسوزد آب بفسرد آفتاب و بشجاید. دقیقی .کجا حمله ٔ او بود چه کوهی چه مصافی کجا هیبت او بود چه شیری چه شکالی . فرخی .ربو...
-
نظرة
لغتنامه دهخدا
نظرة. [ ن َ رَ ] (ع اِ) یکبار نگریستن . (فرهنگ خطی ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). اللمحة بالعجلة؛ با شتاب نظر افکندن ؛ (از اقرب الموارد) (متن اللغة). لمحة. (المنجد). رجوع به نظره شود. || مهربانی . رحمت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از...
-
طیر
لغتنامه دهخدا
طیر. [ طَ ] (ع مص ) پریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : طار طیراً و طیراناً و طیرورةً؛ پرید. || شتافتن . (زوزنی ). || (اِ) مقابل وحش . پرنده . مرغ . طائر. پَروَر. ج ، طیور، اطیار. (منتهی الارب ). || ج ِ طائر. (منتهی الارب ) (زمخشری ). مرغان . (...
-
طائر
لغتنامه دهخدا
طائر. [ ءِ ] (ع اِ) پرنده . (منتهی الارب ) : روزگار عنود، و دهر کنود... طائر روح او را [ امیر ابونصر را ] بسنگ حادثه ٔ حرض ، از آشیانه ٔ تن آواره ساخت . (ترجمه ٔ تعزیت نامه ٔ عتبی در پایان ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 449).گر بپر گوئیش گوید اُشترم ور بگوئی ...
-
راستی
لغتنامه دهخدا
راستی . (حامص ) استقامت . وضع یا حالت مستقیم و راست . (ناظم الاطباء). مقابل کجی . (از آنندراج ). مقابل ناراستی و مقابل خمیدگی : قوام ؛ راستی . (دهار) (منتهی الارب ) : حال با کژ کمان راست کند کار جهان راستی تیرش کژی کند اندر جگرا. شاکر بخاری .دو خط با...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن احمدبن ناقد، مکنی به ابوالازهر و ملقب به نصیرالدین . وزیر مستنصر خلیفه ٔ عباسی . هندوشاه در تجارب السلف ص 349 ببعد آرد: لقب و کنیه و نام و نسب او شمس الدین ابوالازهر احمدبن محمدبن علی بن احمدبن الناقد است و ا...
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) سفیان بن سعیدبن مسروق بن حبیب ثوری کوفی تابعی . صاحب تذکرة الاولیاء گوید: او را امیرالمؤمنین گفتندی هرگز خلافت ناکرده . نقل است که گفت ای اصحاب حدیث زکوة حدیث بدهید. گفتند حدیث را زکوة چیست ؟ گفت آنکه از 200 حدیث...