کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیاکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هیاکل
/hayākel/
معنی
= هیکل
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیاکل
لغتنامه دهخدا
هیاکل . [ هََ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ هیکل . رجوع به هیکل شود.
-
هیاکل
فرهنگ فارسی معین
(هَ کِ) [ ع . ] (اِ.) جِ هیکل .
-
هیاکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ هیکل] [قدیمی] hayākel = هیکل
-
واژههای مشابه
-
اصحاب هیاکل
لغتنامه دهخدا
اصحاب هیاکل . [ اَ ب ِ هََ ک ِ ] (اِخ ) ستاره پرستانند و ایشان گویند وسایط میان ما و رب الارباب هیاکلند زیرا که روحانیات از ما غایبند. (نفایس الفنون ). و شهرستانی آرد: اصحاب هیاکل و اشخاص گروهی از فِرَق صابئةاند. اصحاب روحانیات چون دریافتند که ناگزیر...
-
جستوجو در متن
-
لیطة
لغتنامه دهخدا
لیطة. [ ] (اِ) بخوری که در هیاکل قدیم مستعمل بود. (فهرست مخزن الادویه ).
-
دیمتریوس
لغتنامه دهخدا
دیمتریوس .[ م ِ ] (اِخ ) شخص زرگری که در افسنس اقامت ورزیده هیاکل نقره ٔ ارطامیس را می ساخت . (قاموس کتاب مقدس ).
-
اصحاب اصنام
لغتنامه دهخدا
اصحاب اصنام . [ اَ ب ِ اَ ] (اِخ ) رجوع به اصحاب هیاکل شود. مردم شهر اصنام به الجزایر.
-
هیکل
فرهنگ فارسی معین
(هَ کَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بنای مرتفع . 2 - انسان یا حیوان تنومند. 3 - جایی در کنیسه که مراسم قربانی را در آن به جا می آورند. 4 - بُت خانه . ج . هیاکل .
-
مصفف
لغتنامه دهخدا
مصفف . [ م ُ ص َف ْ ف َ ] (ع ص ) صف زده . صف کشیده : آن فیلان مزخرف و هیاکل مصفف که جنه ٔ واقیه و عده ٔ باقیه ٔ ایشان بودند بگذاشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 355).
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن علی بن نصوح ، معروف به نوعی رومی ، محقق ترک که تألیفاتی به عربی دارد. در قصبه ٔ طغره به سال 940 به دنیا آمد و در استانبول به تحصیل پرداخت و به سال 1007 هَ . ق . در همان شهر درگذشت . از آثار اوست : 1- محصل المسائل الکل...
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن نصوح بن اسرائیل ، معروف به نوعی ، متوفابه سال 1007 هَ . ق . او راست : 1- محصل الکلام فی اصول الدین . 2- گوهر راز (نظم و نثر ترکی ). 3- حاشیه بر هیاکل جلال الدین دوانی . 4- حاشیه بر حاشیه ٔ بردعی بر شرح حسام الدین کاتی ...
-
اسفنکس
لغتنامه دهخدا
اسفنکس . [ اِ ف َ ] (اِخ ) (از لاتینی اسفینکس و یونانی اسفیگس ) هیکل عظیم اساطیری که هنرمندان مصری و بتقلید آنان هنرمندان یونانی بکرات مجسم ساخته اند. ابوالهول . ابوالاهوال . (ابن جبیر). بوالهوبة. (مقریزی ). نام حیوان موهومی است که در مصرو یونان باست...
-
ارقلیس
لغتنامه دهخدا
ارقلیس . [ اَ ق ِ ی ُ ] (اِخ ) شاعر و کیمیادان یونانی که ظاهراً در مائه ٔ پنجم ق . م . میزیسته . او راست منظومه ای در باب ((هنر مقدس )). || نیز شاعری یونانی در مائه ٔ چهارم ق . م . وی چند هجویّه و کتابی موسوم به ((بحث اشیاء)) کرده است : ارقلیس هذا کا...