کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هکم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هکم
لغتنامه دهخدا
هکم . [ هََ ک ِ ] (ع ص ) مرد بد. (منتهی الارب ). کسی که به بدی خویش بر مردم تعرض کند. (اقرب الموارد). || بی باکانه در کار بی فایده درآینده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
حکم
واژگان مترادف و متضاد
۱. امر، توقیع، دستور، ۲. رای، فتوا، قضاوت، داوری، فرمان ۳. فرمایش، فرموده، منشور ≠ نواهی ۴. مشیت، تقدیر، قضا ۵. نظر ۶. ابلاغنامه ۷. اجازه، جواز
-
حکم
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندرزها، پندها، نصایح ۲. حکمتها
-
حکم
واژگان مترادف و متضاد
داور، قاضی
-
حکم
فرهنگ واژههای سره
دستور، روش، فرمان، گزاره، دستورنامه، فرمایش، فرداد
-
حکم
فرهنگ فارسی معین
(حُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - امر، فرمایش . 2 - داوری ، قضاوت . 3 - منشور، فرمان .
-
حکم
فرهنگ فارسی معین
(حَ کَ) [ ع . ] (ص .) داور.
-
حکم
فرهنگ فارسی معین
(حِ کَ) [ ع . ] (اِ.) جِ. حکمت ؛ اندرزها، پندها.
-
حکم
لغتنامه دهخدا
حکم . [ ح َ ] (ع مص ) لگام بر دهن اسپ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). لگام در دهن اسب کردن . (غیاث ) (اقرب الموارد). حکمة؛لگام در دهن اسپ کردن . حکم فرس ؛کام ساختن برای لگام اسپ . حکمة؛ لگام در دهن اسپ کردن . (زوزنی ). || بازداشتن . (غیاث ). بازداشتن از...
-
حکم
لغتنامه دهخدا
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن ابان ، مکنی به ابوعیسی .اسحاق گوید: از مشایخی شنیدم میگفتند حکم بن ابان سید مردم یمن بود. وی نماز میخواند و چون او را خواب میگرفت خویش را در دریا میانداخت و میگفت با ماهی ها برای خدای بزرگ شنا کن . حکم از عکرمه و جز او بش...
-
حکم
لغتنامه دهخدا
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن ابی الحکم . یکی از صحابه است و در غزای تبوک حضور داشت .
-
حکم
لغتنامه دهخدا
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن ابی العاص الثقفی . یکی از صحابه و برادر عثمان بن ابی العاص است . در زمان عمر برادرش والی عمان و خودش والی بحرین شد. در جهت عراق فتوحات بسیار نمود و آنگاه ساکن بصره گردید. وی راوی برخی از احادیث شریفه میباشد. گویند خودش بص...
-
حکم
لغتنامه دهخدا
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن ابی العاص بن امیةبن عبدشمس . یکی از اصحاب و پدر مروان و عموی عثمان است . روز فتح مکه به دین اسلام درآمد. سپس پاره ای از اسرار حضرت رسول را افشا نمود و تقلید مشی و حرکت آنحضرت را درمی آورد و به لودگی ها و مسخرگیها اهانت بر...
-
حکم
لغتنامه دهخدا
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن حارث . یکی از اصحاب است ودر اکثر غزوات در حضور حضرت نبوی بود. بعداً در بصره سکونت گزید و ناقل برخی از احادیث شریفه میباشد.