کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هِّی کردن هِی هِی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هی مری
لغتنامه دهخدا
هی مری . [ ] (ترکی ، اِ) لفظ ترکی است از الفاظ بارگیر که ترکان در مخاطبات خود آرند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
هی هاوند
لغتنامه دهخدا
هی هاوند. [ وَ ] (اِخ ) جزو طایفه ٔ چهارلنگ از ایل بختیاری ایران و مشتمل بر شعب ذیل : بسحاق ، پولادوند، عبدالوند، حاجی وند و عیسی وند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
-
ابن هی
لغتنامه دهخدا
ابن هی . [ اِ ن ُ هََ ی ی ] (ع ص مرکب ) و هی بن بی . فرومایه و ناکس از مردم .خسیس از ناس . بی سروپا. بی پدرومادر. و ظاهراً بیت منوچهری که اکنون لایقرء است اصلش این است : آن جایگاه کانجمن سرکشان بودتو بوعلاء و این دگران هی ابن بی .منوچهری .
-
اَکّه،()هی
لهجه و گویش تهرانی
صدای اعتراض
-
هِى ایچِه
لهجه و گویش بختیاری
hey iče همینجا.
-
هِى ایسِه
لهجه و گویش بختیاری
hey ise همین حالا.
-
هِى ایتوور
لهجه و گویش بختیاری
hey itowr همینطور، همینجور.
-
هی بار
واژهنامه آزاد
هی بار:تکرار، دوباره یا چند باره، کار و کنشی را دو یا چند بار انجام دادن، سخنی را دوباره گفتن.
-
هی بن بی
لغتنامه دهخدا
هی بن بی . [ هََ ی ْ ی ُ ن ُ ب َی ی ] (ع اِ مرکب ) هیان بن بیان . کنایه است از آنکه او را و پدرش را کسی نشناسد. گویند: ماادری أی ﱡ هی بن بی هو؛ أی أی ﱡ الخلق هو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هی ی سیامین
لغتنامه دهخدا
هی ی سیامین . [ هی ُ ] (اِ) ماده ای است سمی از بذرالبنج . (یادداشت مؤلف ). رجوع به هیوسیامین شود.
-
داد و هی ی
لغتنامه دهخدا
داد و هی ی . [ وَ ی َ ] (اِخ ) نام پدر بَغَ بوخش َ پارسی از دوستان داریوش بزرگ و از جمله کسانیکه هنگام قتل گئوماتای غاصب که خود را بردیا پسر کوروش مینامید با داریوش بوده است . آنچنانکه در کتیبه ٔ بیستون آمده . (ایران باستان ج 1 ص 534).
-
اَکِّه،اکه هی!
لهجه و گویش تهرانی
افسوس،چه روئی!
-
هى به دول
لهجه و گویش بختیاری
hey be dul دعوت مردم براى بردن بار به آسیابى خلوت است.
-
واژههای همآوا
-
هِّی کردن،هِی هِی
لهجه و گویش تهرانی
اسب را به حرکت انداختن