کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هِرْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هِرْ
لهجه و گویش گنابادی
her در گویش گنابادی یعنی مسخره کردن و مسخره بازی ، معمولا بصورت مرکب با واژه کِر بصورت هِر و کِر بکار میرود.
-
واژههای مشابه
-
هر
واژگان مترادف و متضاد
تمام، کل، همه
-
هر
لغتنامه دهخدا
هر. [ هََ ] (اِ) آسیا. (یادداشت به خط مؤلف ). فیروزآبادی گوید. «ابهر» معرب آب و هر است یعنی آب آسیا. (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به کلمه ٔ ابهر شود.
-
هر
لغتنامه دهخدا
هر. [ هََ ] (اِ) دانه ای است که در میان گندم روید و خوردن آن ضرر دارد و آن را بنابراین از گندم جدا کنند. (برهان ). رشیدی نویسد: در نسخه ٔ سروری گفته که بضم هاء است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
هر
لغتنامه دهخدا
هر. [ هََ ] (اِخ ) دهی بوده است میان قراباغ و گنجه در سه فرسنگی قراباغ . (از نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 181).
-
هر
لغتنامه دهخدا
هر. [ هََ ] (ص مبهم ) کل . همه . تمام . (یادداشت به خط مؤلف ). افاده ٔ معنی عموم دهد همچون هرجا وهرکس و مانند آن . (برهان ). ترجمه ٔ کل هم هست . (برهان ). پیش از اسم عام درآید و حکم آن اسم را در همانندان آن تعمیم دهد و نیز بر سر عدد درآید و حکمی را ...
-
هر
لغتنامه دهخدا
هر. [ هََ رر ] (ع مص ) به بانگ آوردن سگ را سرما. رجوع به هریر شود. || ریخ زدن . || بانگ کردن سگ . (منتهی الارب ). || بانگ کردن کمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خشک و پراکنده شدن خاک . (منتهی الارب ). خشک و پراکنده شدن خار. (اقرب الموارد). || ...
-
هر
لغتنامه دهخدا
هر. [ هَِ رر ] (اِخ ) نام شهری است . (منتهی الارب ).
-
هر
لغتنامه دهخدا
هر. [ هَِ رر ] (ع مص ) راندن گوسپند را. (منتهی الارب ). || خواندن گوسپند را به سوی آب . منه المثل : لایعرف الهر من البر؛ یعنی او نمی شناسد رنج رسان را از راحت رسان یا فرق نمی کند خواندن گوسپند را از راندن . (منتهی الارب ). معنی مثل این است که کار آن ...
-
هر
لغتنامه دهخدا
هر. [ هَُ رر ] (اِخ ) قفّی است در یمامه . (معجم البلدان ). زمینی است بلند در یمامه . (منتهی الارب ).
-
هر
لغتنامه دهخدا
هر. [ هَُ رر ] (ع مص ) به بیماری هرار مبتلا گردیدن . || روان شدن شکم کسی چندانکه بمیرد. (منتهی الارب ). || (ص ) بسیار از آب و شیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ).
-
هر
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ په . ] (ق .) کل ، همه ، تمام .
-
هر
فرهنگ فارسی معین
(هَ یا هُ) (اِ.) دانه ای که در میان گندم روید و خوردن آن ضرر دارد.
-
هر
فرهنگ فارسی معین
دری (هَ دَ) (ص نسب .) منسوب به هر در. 1 - آنکه هر لحظه به دری روی آرد و به خانه ای رود؛ هر جایی . 2 - بی پایه ، بی اساس ، بی ربط .