کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هِرِه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لب هِرِه
لهجه و گویش تهرانی
در تنگنا
-
هِره بندی
لهجه و گویش تهرانی
حصار آجری باغچه
-
هِرِه کردن
لهجه و گویش تهرانی
آجر را به نر چیدن
-
هره هو
واژهنامه آزاد
بی نظم و قانون
-
soldier arch
چَفتۀ هرهچین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[معماری و شهرسازی] چَفتۀ تختی که آجرهای آن قائم چیده شده باشد
-
لیسار و هره دشت
لغتنامه دهخدا
لیسارو هره دشت . [ رُ هََ رِ دَ ] (اِخ ) نام یکی ازدهستانهای بخش مرکزی شهرستان طوالش و هم نام دو آبادی بدانجا. این دهستان بین هشتپر و خطبه سرا واقع و از خاور به دریای خزر و از باختر به ارتفاعات طالش محدود است و از 7 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعی...
-
هَرند،خَرند،هِره
لهجه و گویش تهرانی
رج آجرچین
-
هِره و کِره
فرهنگ گنجواژه
صدای خنده شدید.
-
واژههای همآوا
-
حره
فرهنگ نامها
(تلفظ: horre) (عربی) (در قدیم) عنوانی برای دختران و زنان آزاد ، دختران و زنان پادشاهان و بزرگان .
-
هره
لغتنامه دهخدا
هره . [ هَُرْ رَ ] (اِ) سوراخ کون . (برهان ). مقعد و نشستنگاه . (برهان ). کون باشد. (اسدی ) : کوهش بسان هره درآورده سر بهم دشتش بسان شله نهاده زهار باز. روحی ولوالجی .مرا که سال به هفتاد و شش رسیدو رمیددلم ز شله ٔ صابوته وز هره ٔ تاز. قریع.هره ٔ نرم ...
-
حره
فرهنگ فارسی معین
(حُ رّ) [ ع . حرة ] (اِ.) زن آزاده .
-
حره
فرهنگ فارسی معین
(حَ رَّ) [ ع . ] (اِ.) سنگستان .
-
هره
فرهنگ فارسی معین
(هِ رِّ) [ ع . هرة ] (اِ.) گربة ماده . ج . هرر.
-
هره
فرهنگ فارسی معین
(هُ رُِ) (اِ.) مقعد، سوراخ مقعد.
-
حرح
لغتنامه دهخدا
حرح . [ ح َ ] (ع مص ) زدن بر شرم زن .