کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هُو و هُو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مَا هُوَ
فرهنگ واژگان قرآن
نیست
-
هو کردن
دیکشنری فارسی به عربی
سخرية , صوة بوو , نعيب
-
یک هو
لهجه و گویش تهرانی
یک دفعه
-
یک هو
لهجه و گویش تهرانی
ناگهان
-
یه هو، یک هوا، یک باره، بی هوا
لهجه و گویش تهرانی
ناگهانی،یک دفعه
-
جستوجو در متن
-
هول هولکی
لغتنامه دهخدا
هول هولکی . [ هََ هََ ل َ / هُو هُو ل َ] (ص نسبی ، ق مرکب ) با دستپاچگی و با نهایت شتاب .
-
هولدانی
لغتنامه دهخدا
هولدانی .[ هََ / هُو ] (اِ مرکب ) جای تنگ و تاریک و غیرقابل سکونت . (یادداشت مرحوم دهخدا). هلفدانی . سیاه چال .
-
هولی
لغتنامه دهخدا
هولی . [ هََ / هُو ] (اِ) کره اسبی که هنوز زین نکرده باشند و به هندی آهسته و هموار باشد. (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا).
-
هول و هراس
لغتنامه دهخدا
هول و هراس . [ هََ/ هُو ل ُ هََ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ترس و بیم .- در هول و هراس بودن ؛ با ترس و بیم دست به گریبان بودن .
-
هودر
لغتنامه دهخدا
هودر. [ دَ / هََ / هُو دَ ] (ص ) هر چیز زشت و زبون را گویند. || مردم بدروی و بدقیافه را نیز گفته اند. (برهان ).
-
بی هول و تکان
لغتنامه دهخدا
بی هول و تکان . [ هََ / هُو ل ُ ت َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بی ترس و از جای بدر رفتن . بی بیم و از جای بشدن . رجوع به هول و نیز رجوع به تکان شود.
-
هوش
لغتنامه دهخدا
هوش . [ هََ / هُو ] (اِ) کر و فر و خودنمایی . (برهان ). جهانگیری و رشیدی به این معنی آورده اند و ظاهراً مصحف بوش است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
هول دادن
لغتنامه دهخدا
هول دادن . [ هََ / هُو دَ ] (مص مرکب ) دفعةً تکان دادن کسی را به قصد افکندن او و بیشتر از جای بلند به گودال و جایی پست ، و ظاهراً این معنی بسبب بیمی که از افکندن کسی او را حاصل آیدبرخاسته است . || تهدید کردن . ترسانیدن .
-
هون
لغتنامه دهخدا
هون . [ هََ / هُو] (اِ) زمین کشتزاری را گویند که در آن کلوخه بسیاربود. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). زمین شیارکرده ٔ کلوخ زار را گویند. (برهان ). || زراعتی را نیز گفته اند که سنگ و کلوخ بسیار داشته باشد. (برهان ).
-
هوچی
لغتنامه دهخدا
هوچی . [ هََ / هُو] (ص مرکب ) آنکه عوام را اغوا کند در ظاهر برای منافع آنان و در باطن برای سود خود. (یادداشت مؤلف ).- هوچی بازی ؛ سر و صدای بیهوده به راه انداختن برای سود خود.- هوچی گری ؛ هوچی بازی .رجوع به هو شود.